با سلام و احترام و التماس دعا. شاعر شعر پائينو نمي دونم كيه ولي شعرش به دل مي شينه:
پلکي به هم زد آدم و ناگاه ديد هست
وقتي که در حياط حرم مي وزيد هست
بعدا يقين به نور شما کرد ديد نيست
با شک نگاه کرد خودش را و ديد هست
پس بي خيال زردي پائيز شد و گفت :
تا انبساط سبز شما هست عيد هست
هر لحظه کهنه مي رود و تازه مي رسد
اينجا چقدر آمد و رفت جديد هست
از سينه چاکهاي شما کم نميشود
در دشت لاله خيز هميشه شهيد هست
با سنگهاي فرش حرم حرف مي زنم
اينجا چقدر سنگ صبور سفيد هست !
دل را به دست پنجره فولاد ميدهم
اينجا براي هر دل بسته کليد هست
من از کبوتران حرم هم شنيده ام
فرصت براي بال اگر مي پريد هست