دیشب توی حرم امام رضا علیه السلام بارون قشنگی باریده بود و کف صجن ها رو خیس کرده بود. دم دمای اذان صبح، با همکارم قرار گذاشتیم که اول اون بره برای نماز صبح و بعدش، من. برای همین، پُست خودم رو در بست امام جواد علیه السلام ول کردم و رفتم ورودی باب الجواد (ع) ایستادم.
چشمم به یه آقای جوون افتاد که داشت روی سنگهای کف صحن جامع رضوی نماز میخوند. چند لحظه بعد، صحنهای دیدم که شاخ در آوردم: اون جوون و دوستش روی اون سنگهای بارونخورده به شکم دراز کشیده بودن و خودشون رو روی زمین میکشیدن! گاهی هم صورتشون رو به زمین میکشیدن و دوباره راه میافتادن.
عبادتشون! که تموم شد، جلو رفتم و به شوخی و جدی گفتم: شنا میکردید؟!
یکیشون گفت: آره. نیت کرده بودیم توی حرم شنا کنیم.
فهمیدم اهل گفتوگو نیستن. با این حال، یادآوری کردم: امام رضا (ع) ازتون نمیخواد همچین کاری انجام بدید.
جواب داد: دیگه گفتیم یه بار هم خیس امام رضا بشیم!
خیس امام رضا؟! از خیر امر به معروف و نهی از منکر گذشتم و با خودم فکر کردم: امام رضا (ع) پیرو میخواد یا خیس؟!
موضوعات مرتبط:
برچسبها: خاطرات خدمت