سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

یکی نیست بهم بگه تا کی نمی‌خوای بفهمی. بفهم دیگه!

چرا! یکی هست؛ من کور و کرم. دعای عرفه یادت نیست: «عمیت عین لا تراک علیها رقیبا» اون چشمی که تو رو مراقب خودش ندونه و نبینه، کوره.

هزاران سال در فطرت نشستم
به او پیوستم و از خود گسستم

ولیکن حاصل عمرم سه حرف است:
تراشیدم، پرستیدم، شکستم

نمی دونم این شعر مال کیه، ولی خیلی به دلم نشسته. هر چی زندگی خودمو بررسی می کنم، می بینم انصافاً همیشه به یه چیزی دل بسته م، مدت ها باهاش حال می کردم، بعد هم که می دیدم اینم توزرد از آب دراومد، ولش می‌کردم و باز، روز از نو؛ روزی از نو.

فرقی نمی کنه این دلبستگی چی باشه؛ هر چیزی که آدمو به خودش مشغول کنه، می شه بتش. حالا اگه تونست زود بشکندش که خوش به حالش؛ اگرم نتوست ...

امروز موبایل دار شدم. از مدت ها پیش گه تو فکر خریدش بودم، شده بود بتم و از دیشب هم که رسماً می پرستیدمش. البته بعضیا درجه شون بالاتره و بنده ی این چیزا نمی شن؛ ولی به هر حال خیلیا بنده ی دنیا هستن: «انّ الناس عبید الدنیا ...» 

چند سال پیش فکر می کردم که دنیا و دل بستن به اون مصداق های خاصی داره و حداقل حالا حالاها سراغ ما نمی آد. دنیا رو فقط تو مال دنیا و مقام و این چیزا می دونستم. تا این که به جمله ای از امام (ره) برخوردم: «دنیا آن چیزی است که در درون شماست». مدت ها معنی این جمله رو نمی فهمیدم، تا این که بالاخره خود خدا بهم فهموند که هر چیزی که تو رو به خودت مشغول کنه، می شه دنیات.

امروز موبایل، شده بود دنیام؛ نمی تونستم ازش دل بکنم. همه ش فکرم بهش مشغول بود، تا نماز ظهر. خاموشش کردم که سر نماز حواسمو پرت نکنه.

ناشی گری هم بعضی وقتا به نفع آدم تموم می شه. بعد نماز، باید پین کدشو وارد می کردم تا روشن شه. عددو اشتباه وارد کردم؛ اونم سه بار! پیغام داد که باید پاک کدشو وارد کنی. منم که همرام نداشتمش حسابی موندم. به یه این کاره زنگ زدم؛ گفت شاید سیم کارتت سوخته باشه! 

حالا نمی دونم چه بلایی سرش اومده، ولی اگه واقعاً هم سوخته باشه ناراحت نیستم. نه به خاطر این که پولش برام مهم نیست؛ به خاطر این که خدا با این کارش بهم فهموند که:

1. همه‌چی دست خودشه و تا اون نخواد، نمی شه.

2. بسه این‌قدر دلبستگی! یه‌کم با من باش!

نمی‌ارزه؟




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ یکشنبه 85/12/6 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم