دوشنبهی پیش، اول ماه رجب بود و باز هم خدا منت گذاشت و روزیم کرد که در این روز عزیز، همزمان با میلاد امام محمد بن علی الباقر علیهما السلام، در لباس نوکری خدمت علی بن موسی الرضا علیهما السلام مشرف بشم. این روزها هوای مشهد اونقدر گرمه که نمیتونم ادعا کنم لذت نوکری آقا، سختیهاش رو برام هموار میکنه و اون روز تونستم به مدد سایهی ستونهای باب الجواد علیه السلام گرمای طاقتفرسای بعد از ظهر رو تحمل کنم.
کیف میکردم که در اولین روز ماه زیارتی امام رضا علیه السلام در خدمت آقا هستم و یادم اومد که 6 سال پیش، سیزدهم همین ماه آغاز خدمتم در حرم بود و 13 رجب رو برام بهیادموندنی کرد. دو هفته بعدش هم جشن ازدواجمون بود و زندگی مشترکمون تقریباً با آغاز توفیق نوکریم همزمان شد.
باب الجواد (ع) این هفته هم مثل همیشه، مسیر رفت و آمد زائران زیادی بود. باز هم خانمها توی بازرسی خیلی اذیت میشدند و آقایون هم معطل اونها. بعضیها آشکارا بد و بیراه میگفتند و حق هم داشتند. با وجود پیشبینی چند دفتر بازرسی در اون ورودی، برای اون همه خانم فقط دو تا مأمور گذاشته بودند که اونها هم وظیفه داشتند علاوه بر خود خانمها، کیف و وسایلشون رو هم بگردند.
سر پست، آقای جوون خوشتیپ و خوشلهجهای پیشم اومد و سر صحبت رو باز کرد. مثل خیلیهای دیگه از چند و چون خادم شدن میپرسید و از رفتار خوب و مؤدبانهی خدام آقا تقدیر میکرد. (خودستایی نشه! من فقط نقل میکنم.) اونقدر مجذوب لطف امام رضا (ع) شده بود که - بر خلاف خیلی از زائران دیگه - حتی از برخورد خوب مغازهدارهای مشهدی هم تعریف میکرد! خلاصه، کلّی ذوق کرده بود و فکر میکرد به طور رسمی نحوهی برخورد با زائران رو به ما آموزش میدن. وقتی رفت، با خودم فکر کردم کاش بهش میگفتم: این معجزهی خود حضرته که اجازه نمیده زائراش با خاطرهای تلخ از مشهد برن.
حسن ختام خدمت هم، زیارت شیرین رجبیّه بود و مناجاتهای پر شور ماه رجب. ان شاء الله همهتون در این ماه عزیز مهمون آقا بشید.
موضوعات مرتبط:
برچسبها: خاطرات خدمت