تعطیلات تابستون و ایام ماه رجب باعث شده این روزها امام رضا علیهالسلام میزبان زانران بیشتری از همهجای دنیا باشند و کار ما نوکرها هم چندبرابر بشه. از زیاد شدن کار اصلاً گلهای نیست، که ما هرچه بیشتر به زائران خدمت کنیم، خوشحالتر و راضیتریم. مشکل اینجاست که بهخاطر تصمیمهای غلط آقایون مسئولان آستانقدس، مجبوریم گاهی سختگیری کنیم و در حقیقت، به جای خدمت، زائران رو اذیت کنیم. خلاصه، اینروزها شرمندهی همهی مهمونهای امام رضا(ع) میشیم بهخاطر این زائرآزاری.
نمونهی بارز این اذیتها، مسئولیت سنگین و بسیار سختیه که خودمون بهش میگیم «بستبستن». اگه انشاءالله راهیِ زیارت امام رضا(ع) هستید، یادتون نره که هر روز نزدیک اذان ظهر و مغرب، مسیرهای منتهی به صحن انقلاب (یا همون سقاخونه) بسته میشه. به این مسیرها که حالت بلوار دارند، بست میگن. (ما که بالاخره معنی این کلمه رو نفهمیدیم.) یعنی بستهای شیخ طوسی(ره)، شیخ طبرسی(ره) و شیخ حرّ عاملی(ره) حدود یک ساعت قبل اذان بسته میشن. (معمولاً تابستونها بست شیخ بهاءالدین (بهایی) - بین مسجد گوهرشاد وصحن جمهوری - هم بسته میشه.)
حالا تصور کنید که خیلیها این مسأله رو نمیدونند و مثلاً خانوادهشون رو توی صحن انقلاب میذارن تا برن وضو بگیرن و وقتی برمیگردند، با یه عده خادم چوبپربهدست روبهرو میشن که بههیچوجه! به کسی اجازه نمیدن رد بشه.
راستش من همیشه سعی میکنم یه کاری کنم که در عین مسدود کردن مسیر، زائرهاخیلی هم اذیت نشن و اونهایی که واقعاً کار دارن، بتونن رد بشن. این هفته مسدود کردن بست شیخ حرّ عاملی(ره) - عالم بزرگ و مظلوم شیعه که خیلیها نمیدونن مرقدش توی صحن انقلابه - با ما بود. متأسفانه دوستان اصلاً برخورد خوبی با زائران نداشتند و انصافاً اذیت میکردند. تا جایی که صدای من هم دراومد. همه میگفتند حداقل به اندازهی کسانی که دارن خارج میشن اجازهی ورود بدید، و حرف حقی میزدند. من هم پیشنهاد کردم برای جلوگیری از ازدحام، مثل چراغراهنمای سر چهارراهها عمل کنیم؛ چند دقیقه مسیر ورود و چند دقیقه مسیر خروج رو ببندیم تا رفتوآمد بهطور طبیعیتری انجام بشه. ولی گوش دوستان بدهکار نبود. توی همین هیر و ویر، یکی از خادمان باسابقهی حضرت - که به قول خودش بیست ساله توی حرمه - با یه خادم خیلی کمسن و سالتر جرّ و بحثش شد و بههیچوجه کوتاه نمیاومد و عزمش رو جزم کرده بود که طرف رو به قول معروف تا مرحلهی منع تشرف بکشونه! من که به جای اون آقا خجالت کشیدم... .
بالاخره یواشکی به یکی از خانومهای منتظر پشت نرده گفتم: من اگه جای شما بودم، به حرف اینها (همکاران خودم) گوش نمیکردم و هُل میدادم و رد میشدم! (البته با رعایت محرم و نامحرم!)
دست آخر هم طاقت نیاوردم و ول کردم و اومدم که خودم رو به نماز جماعت مغرب و عشا برسونم. (البته پستم از نظر قانونی تموم شده بود.) بعد هم که به آسایشگاه رفتم، از دوستان شنیدم که بالاخره با ایستادگی ملت، راه باز شده و همه از سدّ خادمان حضرت رد شدند!
خدایا! به حق امام رضا(ع) زائران آقا رو از دست زائرآزاری ما خادمها و ما خادمها رو از دست قوانین مسخرهی مسئولان حرم نجات بده! آمین! یا ربّ العالمین!
پ.ن.انشاءالله بهزودی با یک پست مفصل دربارهی توصیههای کاربردی به زائران تابستونی آقا خدمت مییرسم.
موضوعات مرتبط:
برچسبها: خاطرات خدمت