آقا نیا! میخواهی بیایی که چه؟ ما که حالمان خوب است و کیفمان کوک؛ ملالی هم نیست، حتی با دوری شما! میگویند وقی بیایی، دین جدیدی میآوری. مگر همین دین الآنمان چه اشکالی دارد؟ ببین؛ دارم هشدار میدهم که اگر بیایی، در مقابلت میایستیم.
اصلاً فرض کنیم آمدی و آمدی همین حرم امام رضا علیه السلام؛ جایی بهتر از اینجا که پیدا نمیشود. فکر میکنی ما خادمهای جدّت چطور با شما برخورد میکنیم؟ البته میدانم که همهی این حرفها را خودت میدانی، ولی این دردها را به شما نگوییم، به که بگوییم؟
فرض کنیم آمدی و دیدی دارم خانم زائر میانسالی را که روی فرشهای صحن جامع دراز کشیده، از خواب بیدار میکنم. کاری که همین دیروز کردم. اگر بگویی بگذار استراحت کند، میگویم: به ما دستور دادهاند نگذاریم کسی در حرم بخوابد؛ بیاحترامی است. اگر بگویی بیاحترامی نیست، هیچ توجهی نمیکنم. اگر بگویی او سیّده است و از خانوادهی ما؛ امروز رسیده و فردا دارد میرود؛ میخواهد چند لحظهای استراحت کند تا بتواند امشب را بیدار بماند و با من حرف بزند، باز هم به خرجم نمیرود. دستور از بالاست.
اگر ببینی دارم به زن و شوهر جوانی گیر میدهم که با مهربانی دست هم را گرفتهاند و از من بپرسی مگر این کار چه اشکالی دارد، میگویم: این قرتیبازیها یعنی چه؟! آن هم توی حرم امام رضا (ع)! آخر از بالا دستور دادهاند؛ مگر من میتوانم سرپیچی کنم؟
اگر ببینی مسیری را بستهام و از من بخواهی اجازه دهم کسانی که کار ضروری دارند، رد شوند، قبول نمیکنم. اصرار کنی، باز هم میگویم: از بالا گفتهاند.
اگر بگویی پیشنهاد کنید چند وضوخانه برای خواهران در نزدیکی رواقها بسازند تا مجبور نباشند برای فرار از رفتن این همه راه تا دستشوییها، لب حوضها وضو بگیرند و شما هم مجبور نباشید بهشان تذکر بدهید، میگویم: به ما چه مربوط؟ زائر باید با وضو وارد حرم شود. در ضمن دستشوییها را دور از رواقها ساختهاند که زائر بیخودی در حرم نماند و فقط زیارت کند و برود. یعنی درست همان حرفهایی که از بالا بهمان گفتهاند.
خلاصه آقا جان! وقتی برای ما فقط دستور از بالا مهم است و کسی را بالاتر از آن بالا نمیدانیم، میخواهی بیایی که چه؟ بیایی، مثل جدت امام رضا (ع)، و بلکه بیشتر از او، غریب میشوی. فعلاً نیا تا ببینیم از بالا چه میگویند!
موضوعات مرتبط:
برچسبها: خاطرات خدمت