دشمن هر چه کرد، نتوانست از بزرگی شما در چشم مردم بکاهد و عظمت شما آن قدر همه جا را فرا گرفت که فرزندان معصومت، یکی پس از دیگری «ابن الرضا» خوانده می شدند. این روزها که داغدار شهادت اولین ابن الرضا (ع) هستیم، می خواهم دلم را روانه کاظمین کنم و همان حرف هایی را بگویم که در راه کربلا به کاظمین بر زبانم نهادید و از زبان خود روضه خواندید:
قصه ای دارم از دیاری دور
از حریمی پر از نگاه خدا
از زمینی که قطعه ای ز بهشت
شده از مقدم دو تا آقا
من که از هجر یار دلتنگم
شور آن سرزمین به سر دارم
می دهد بوی مادرم جایی
که کنار پدر، پسر دارم
و بعد، غریبی تان را ناله زدید:
مردمان گر چه گردمان بسیار
باز هم ما تکیم و تنهاییم
وارث غربتیم نسل به نسل
چون همه از تبار زهراییم
و یاد مادر، که روضه اش تمامی ندارد:
ارث مادر نشانه ای دارد
هر که با فاطمه ست، پنهان است
یا که در خانه هم ندارد کس
یا که یک عمر، کنج زندان است
تا آنجا که به روضه جواد جوانتان رسیدید؛ جوانی که از دست مأمون و دختر نامهربانش آن قدر کشید که مرگ خود را «فرج بعد از مأمون» می خواند:
از غریبیّ پاره دگرم
قصه های دراز یاد من است
همسری بی وفا و زهر و عطش
روضه غربت جواد من است
و باز هم یاد مادر و مدینه و ...
روضه های غریبی پسرم
تا غروب مدینه پل دارد
زود پرپر شد از خزان ستم
مثل مادر که عمر گل دارد
و مثل همیشه روضه خوان کربلا شدید و با آن دل داغدیده، برای حسین (ع) اشک ریختید:
رنگ و بویی ز کربلا دارد
هر که تا کاظمین می آید
از کنار دو پاره جگرم
بوی جدم حسین می آید
ما را برای عرض تسلیت، باز هم به پابوستان بطلبید تا این روضه را همان جا تمام کنیم:
بعد سقای تشنه کام شهید
خیمه های تو را که دارد پاس؟
یاد غم های عمه ام زینب
رحم الله عمّی العباس
پ.ن. متن کامل این شعر را اینجا بخوانید.
این نوشته در روزنامه قدس
موضوعات مرتبط: