چه لذتی دارد حبیبی را به محبوب رساندن، و چه لذت بیشتری وقتی که حبیب، خسته و ناتوان و درمانده باشد و محبوب، «معینالضعفا».
رسانهایها در حرم علی بن موسی الرضا (ع) جمع شدهاند تا شاهد طرح «معینالضعفا» باشند، برنامهای برای تشرف زائران سالمند و ناتوان به حرم مطهر. خادمان بخش امداد ادارهی امداد و تسهیلات زائرین با همکاری بخش صندلی چرخدار، ادارهی دربانان، ادارهی انتظامات و ادارهی نقلیهی حرم مطهر، سهشنبهی هر هفته - مگر در شرایط نامساعد جوی – و در همهی روزهای دههی کرامت، این زانران را به مهمانی آقا میآورند. با محاسبهی 100 زائر امروز، در سال جاری تا کنون بیش از 5900 نفر از مشهد و حومه در قالب این طرح به زیارت حضرت رضا (ع) مشرف شدهاند.
در هر محله رابطانی وجود دارند که افراد را شناسایی میکنند و محل تجمعی مثل مسجد یا پایگاههای فعال بسیج برای هر محله در نظر گرفته میشود تا سفر زیارتی داخل شهری از آنجا آغاز شود. امروز توفیق، رفیق پدربزرگها و مادربزرگهایی از جادهی کنهبیست، نخریسی، فلسطین و کوی امیرالمؤمنین (ع) شده است که سوار بر مرکب کرامت امام مهربان شوند. ما هم همراه خادمان حضرت راهی محلهی نخریسی میشویم.
شوق دیدار
برای بعضی که حالشان مساعد نیست، مینیبوس تا در خانه یا کوچه میرود. اولین مسافر زیارت امروز «معینالضعفا»، از میانهی کوچهای ورود ممنوع به سمت ما میآید؛ مادری نابینا و پوشیهزده که با کمک دخترش به سختی از پلهها بالا میآید و کلی تشکر و عذرخواهی میکند. رگهای بیرونزدهی دستانش، زاری جسم نحیفش را نمایانتر کرده است:
از کجا تشریف آوردهاید؟
ما از شیراز به شما زحمت میدهیم؛ شهر برادر امام رضا (ع)، احمد بن موسی (ع) شاهچراغ.
با طرح معینالضعفا چطور آشنا شدید؟
از رادیو دربارهی طرح معینالضعفا شنیدم. حدود 10 سال است که نابینا شدهام. به این خاطر سرگرمی من رادیو است. همیشه توی خانه صدای امام رضا (ع) را از رادیو میگرفتم و میگفتم: «امام رضا! یکی پیدا بشود من نابینا را ... (بغضش میترکد) خیلی دلم گرفته ...»
اینجا چه دعایی میکنید؟
امام رضا (ع) نگاه به دلشکستگانشان کند؛ به جوانان همهی عالم. اگر گناهکار هستیم ... حدود 30 سال پیش در مسجد گوهرشاد آرزو کردم که بچههایم بیایند زیر سایهی آقا. امام رضا (ع) نیت قلبی من را برآورده کرد و معجزش را دیدم. حالا بچههایم ساکن مشهد شدهاند.
یک سال است حرم نرفتهام
حاج خانمی که تأکید دارد نامحرم دستش را نگیرد، با زحمت از پلهها بالا میآید. پیرزن عصا به دست دیگری را میبینم که عکسخورش خیلی خوب است و ده-بیست بار صدای «چیک، چیک» دوربین عکاس را درمیآورد. لازم نیست بگویی خبرنگاری و میخواهی مصاحبه کنی. اینها آنقدر دلتنگند که راحت درد دل میکنند؛ آنقدر دلتنگ که حرفهایشان با ما، سرریز درد دلهایی است که برای امام رضا (ع) کنار گذاشتهاند. پیرزن تا مینشیند میگوید: «یک سال است حرم نرفتهام.» دیگری هم سر درد دلش باز میشود: «سه سال است دستم به ضریح نرسیده است.» خواهر مسئول زائران اشاره میکند که حاج خانم عصا به دست، مادر شهید است و رهبر هم به منزلشان تشریف بردهاند:
اسم شهیدتان چیست؟
شهید حسینزاده.
خدا بر درجاتشان بیفزاید ...
وقتی شهید شد، بچهاش یک ساله بود. حالا ماشاءالله برای خودش مردی شده است. دامادش کردهام.
خدا به شما خیر بدهد ...
دنبال راه حرام و ... نیست. همهاش توی حرم و هیئت است. در مهدیه هم کمک میکند.
این زیارت، پاداش شهید پروریات است، مادر جان!
مهمان بین راهی
چند نفر اضافه سوار شده و وسط راهرو ایستادهاند. حاج آقایی که پایین با نگاهی ملتمسانه منتظر است هم سرانجام سوار میشود. راننده میگوید مجبورم آهسته بروم که وسط راه کسی نیفتد. همه سنگ تمام میگذارند تا آب در دل ضعفای زائر «معینالضعفا» تکان نخورد. مینیبوس با صلوات به راه میافتد و چند دقیقه بعد، جلوی در کوچک نیمهبازی توقف میکند. راننده اعتراض میکند که نمیتواند بیش از تعداد سوار کند، اما مسئله چیز دیگری است. آقا امروز این زائر را هم طلبیده است و نمیشود روی حرف آقا حرفیزد.
رضا حبیب شهدا
مسیر ما از نخریسی تا حرم از محلههایی میگذرد که هنوز رنگ و بوی محرّمی خود را حفظ کرده است؛ از آن کوچه و خیابانهایی که در آنها هنوز میتوانی ببینی که «این کشتهی فتاده به هامون حسین توست». یکی از مادرها دارد بلند بلند گریه میکند. در میانهی راه، چشمم به تابلوی «بلوار شهید شیرودی» میافتد. سورهی حمدی تقدیم روحش میکنم و در دل میگویم: «عجب خوشروزی هستی شهید بزرگوار! ببین در حال رفتن به حرم امام رضا (ع) یادت کردهام.» و زمزمه میکنم:
رضا غریبالغربا
رضا معینالضعفا
رضا دوای درد ما
رضا حبیب شهدا
عصای دست
در میانهی خیابان نواب صفوی به نزدیک حرم رسیدهایم که چشمم به تابلوی بزرگی میافتد: گنبد و گلدستهی امام رضا (ع) و جملهای که با خط نستعلیق میگوید «اینجا یهشت است». مینیبوس که در ایستگاه میایستد، موج خادمان چرخ به دست و چشمانتظار، آن را در بر میگیرد. عصایت را همین جا بگذار؛ خادمان آقا عصای دستت میشوند.
مهمانان نحیف امام غریب از پایین پا وارد حرم میشوند تا پس از مدتها چشمانتظاری، خود را در آغوش پنجرهفولاد رها کنند.
طلبیده است
پیرمرد دستار به سری که از «شهرآباد» آمده، تا رکوردر را نزدیک خودش میبیند، منتظر سئوال من نمیشود و با صدای لرزان میگوید «طلبیده است امام رضا (ع)» و گریه امانش نمیدهد:
آخرین بار کی به حرم آمده بودید؟
دو سال است که نتوانستهام به حرم بیایم. نمیتوانم راه بروم. طلبیده است دیگر ...
دعا کنید ...
از امام رضا (ع) مکه و ... همه چیز میخواهم. امام رضا (ع) طلبیده است ...
هر دل که شکستهتر بود ...
توقف کوتاه قافلهی زائران خورشید زمین در بست شیخ حر عاملی (ره)، فرصت را برای ذاکر اهل بیت (ع) فراهم میکند تا ذکری بگیرد و بهانهای جور کند برای یلند کردن صدای شکستن دلها:
محبوب رضاست هر که دلریشتر است
از کعبه صفای این حرم بیشتر است
اینجاست طبیبی که ندارد نوبت
هر دل که شکستهتر بود، پیشتر است
کاروان «معینالضعفا» با زمزمهی «علی موسی الرضا»ی خادمان و زائرانی که حالا دیگر توجهشان جلب شده است، وارد صحن انقلاب میشوند. دیگر نیازی نیست که برای بوسه زدن بر پنجرهفولاد، دست و پا بزنی، زائر ناتوان معینالضعفا! آقا خودش راه را برایت باز کرده است
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
خادمان چرخ به دست، زائران را دو به دو به پشت پنجره میبرند و نوای خادمان مداح هم همچنان دلها را همراهی میکند:
به جز از عشق شما امید فردایی ندارم
گر توام از در برانی من دگر جایی ندارم
نگاهم سوی تو
بهشتم کوی تو
دلم خورده گره
به تار موی تو
علی موسی الرضا ...
یعد از درد دل در پشت پنجرهفولاد، نوبت ذکر توسل در رواق دارالکرامه است و برنامهی «معینالضعفا» با پذیرایی از زائران با گلهای متبرک فوق ضریح مطهر توسط خادمان بخش «شمیم رضوان» به پایان میرسد.
از حرم بیرون میآیم و زمزمهی ذاکر اهل بیت (ع) را در ذهنم مرور میکنم:
مجبور شدم به هر کسی رو بزنم
اندر بر هر غریبه زانو بزنم
بیچاره شدم چون که فراموشم شد
یک سر به شما ضامن آهو بزنم
پ.ن.
1. این نوشته در روزنامهی قدس
2. گزارش تصویری
موضوعات مرتبط: