سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

روشنی حسین‌زاده (حفیظ) تازه‌مسلمان روشندل اسکاتلندی

از وقتی که با یک جوان ایرانی ازدواج کرده است، در ایمیل و فیس­‌بوک و ... خود را «روشنی حسین­‌زاده» معرفی می­‌کند، ولی اگر نام دوران مجردی­‌اش Roshni Hafeez  را در اینترنت جست‌وجو کنی، در همان اولین نتایج، چشمت به مصاحبه‌­ای از روزنامه‌ی اسکاتلندی «دیلی رکورد» می­‌افتد با عنوان «با «روشنی حفیظ» آشنا شوید: سفیدپوست، نابینا و مسلمان».  در همین مصاحبه می­‌خوانی که آقا و خانم «فارست»، نام دخترشان را «روت» گذاشته و با رفتارشان به او یاد داده‌­اند که «ممکن است نتوانی خلبان شوی، ولی هر کار دیگری از دستت برمی­‌آید». با این حال، هیچ وقت تصور نمی­‌کرده­‌اند که روزی دخترشان از بین این همه کار، سراغ «مسلمان شدن» برود! حالا «روشنی» خبرنگار مسلمانی است که در سال 2008 برنده­‌ی «جایزه­‌ی جوان اسکاتلندی مسلمان سال» شده است. 

روز وفات حضرت زینب (س) و در حرم امام رضا (ع)، پای قصه­‌ی روشنی چشمان دل «روشنی» می­‌نشینم.  

«روت فارست» در چه محیطی پرورش یافت؟ 

روشنی و همسرش رضا در رواق دارالحجهخانواده‌­ی من مسیحی پروتستان هستند و بستگان مادری­‌ام جزو مسیحیان دوآتشه‌­اند. من از کودکی به کلیسا می­‌رفتم و عقاید مسیحیت را یاد می­‌گرفتم. ولی به نظرم از 11 یا 12 سالگی سئوالات زیادی درباره­‌ی مسیحیت در ذهنم به وجود آمد و به مطالبی برخوردم که با عقلم جور درنمی‌­آمد. پدربزرگ مادری­‌ام از علمای مسیحیت است و من همیشه سئوالاتم را از او می­‌پرسیدم، ولی حتی او هم نمی‌­توانست به سئوالاتم جواب دهد. بنابراین از همان زمان به دنبال تحقیق افتادم و درباره­‌ی ادیان بسیار دیگر تحقیق کردم. به خصوص ادیانی مثل هندو، بودا، فلسفه و ... ولی به اسلام علاقه­‌ای نداشتم، چون از کودکی همه جا شنیده بودم که اسلام دینی خشن است و با زنان بدرفتاری می­‌کند و ... بنابراین اصلاً سراغ اسلام نرفتم. چنان که می­‌دانید من خبرنگار هستم. مدتی دنبال کار می­‌گشتم و می­‌خواستم به طور افتخاری و برای کسب تجربه در رادیو کار کنم. تا این­‌که در یک ایستگاه رادیویی متعلق به مسلمانان موسوم به «رادیو رمضان» در «گلاسگو» مشغول به کار شدم. تا آن زمان با هیچ مسلمانی برخورد نداشتم و هیچ چیز درباره­‌ی اسلام نمی­‌دانستم، ولی رفتار بامحبت و احترام آن‌ها من را فوق‌­العاده تحت تأثیر قرار داد. از آن‌جا تصمیم گرفتم درباره‌­ی اسلام بیشتر تحقیق کنم و تقریباً بعد از 15 ماه، رسماً شهادتین را گفتم و مسلمان شدم. 

چه چیزی در اسلام نظرتان را بیش از همه جلب کرد؟ 

به نظرم بزرگ­‌ترین مسئله برای من رسیدن به جواب همه­‌ی سئوالاتی بود که در ذهن داشتم. در ابتدای تحقیق درباره­‌ی اسلام، نوشته­‌های زیادی از سرگذشت مسیحیان تازه‌­مسلمان می­‌خواندم و می­‌دیدم که آن‌ها هم حال و هوای من را داشته و به مقایسه­‌ی کتاب مقدس و قرآن پرداخته‌­اند. من هم می‌­توانستم ببینم که چگونه اسلام، ادیان دیگر را کامل کرده است. هر چیزی که در اسلام می­‌دیدم با عقلم جور درمی‌­آمد و منطقی و عملی به نظر می­‌رسید. چون در مسیحیت مسائل زیادی وجود دارد که می­‌گویند باید فقط به آن ایمان بیاوری و چون و چرایی در کار نیست، چه با عقل جور در بیاید و چه نیاید. این من را قانع نمی­‌کرد. ولی در اسلام همه چیز واقعاً با عقلم جور درمی‌­آمد. 

مثلاً چه سئوالاتی از مسیحیت در ذهن داشتید؟ 

مثلاً نمی­‌توانستم بفهمم که چرا مردم باید از کتابی تبعیت کنند که آدم‌­های دیگر آن را نوشته­‌اند! انجیلی که الآن مسیحیان آن را قبول دارند، مجموعه‌­ای از نوشته‌­هایی است که آدم­‌های معمولی بعد از مرگ عیسی علیه‌­السلام (به عقیده­‌ی مسیحیان) نوشته­‌اند. چرا مردم باید از این کتاب تبعیت کنند؟ با این وضعیت، من هم می­‌توانم کتابی بنویسم و به دیگران بگویم از آن پیروی کنند! سئوال دیگر این­‌که چگونه می­‌شود خدا پسری داشته باشد. تثلیث را هم نمی­‌توانستم قبول کنم و نمی­‌دانستم که بالاخره کدام یک از این سه نفر، خداست؟ کدام یک را باید بپرستم؟ کدام یک از بقیه «خدا»تر است؟! و ... 

در خود قرآن چه جاذبه­‌هایی مشاهده کردید؟ 

اولین باری که نلاوت قرآن را شنیدم، در همان شبکه­‌ی رادیویی اسلامی بود و خیلی رویم تأثیر گذاشت. هرگز کلامی اینچنین نشنیده بودم؛ خیلی خیلی زیبا بود. یادم می‌­آید که با شنیدن آیات قرآن زدم زیر گریه و نمی‌­دانستم گریه‌­ام به خاطر چیست! البته حالا می­‌دانم که همه­‌ی انسان­‌ها فطرتاً مسلمان به دنیا می­‌آیند، ولی بعدها به خاطر تربیت خانوادگی، محیط پیرامون یا چیزهایی دیگر، از فطرت خود دور می­‌افتند. فکر می­‌کنم با شنیدن صدای قرآن، با آن بخش ناب و دست­‌نخورده از وجودم دوباره ارتباط برقرار کردم. وقتی هم با محتوای قرآن آشنا شدم و به حقایق علمی آن برخوردم، پی بردم که قرآن حقیقت است. 

از چه سوره‌­ای بیشتر از همه خوشتان می­‌آید؟ 

البته همه­‌ی سوره­‌های قرآن زیباست، ولی من به سوره­‌ی «الرحمن» علاقه­‌ی بسیار زیادی دارم. وقتی که انسان خیلی احساس دلتنگی می­‌کند و با هیچ چیز راضی نمی‌­شود، خواندن این سوره، نعمت­‌های بی­‌شماری را به یادش می­‌آورد که اصلاً فکرش را هم نمی­‌کرده است. گاهی به همین نعمت­‌های روزمره مثل خواب و بیداری دوباره، توان راه رفتن، غذا خوردن، حرف زدن، زیبایی­‌های طبیعت و ... اصلاً فکر نمی­‌کنیم، چون خودمان را بیش از حد گرفتار دنیا کرده­‌ایم. من وقتی این سوره را می­‌خوانم به آرامش و اطمینان قلبی می­‌رسم، چون به یادم می‌­آورم که چه نعمت­‌های بزرگی دارم، مثل نعمت مسلمانی و بندگی خدا. 

هنگام ادای شهادتین کدام یک از مذاهب اسلام را انتخاب کردید؟ 

(با خنده) سئوال جالبی است! آن زمان تقریباً هیچ چیزی درباره‌­ی شیعه و سنی نمی­‌دانستم. شاید اسم‌­شان را شنیده بودم، ولی برای من معنی و مفهوم خاصی نداشت. متأسفانه در اسکاتلند گروه‌­های تندرو وهابی بسیاری حضور دارند و مسلمانان دور و بر من همه از همین قماش بودند. نمی­‌توانم بگویم که خودم هم سنی بودم، ولی عملاً چیزی درباره‌­ی این مسائل نمی­‌دانستم. البته چون فقط با همان گروه‌­ها ارتباط داشتم، تبلیغات منفی آن‌ها علیه تشیع هم به گوشم می­‌خورد، مثل این­که شیعیان مسلمان نیستند، خودشان را می­‌زنند، همیشه گریه می­‌کنند و سیاه می­‌پوشند و ... من هم این نگاه منفی را نسبت به شیعه داشتم، بدون آن­‌که چیزی درباره‌­ی آن‌ها بدانم. تا این­‌که تقریباً بعد از 8 سال از مسلمان شدن، برای مأموریتی کاری به پاکستان رفتم. در آن‌جا بیشتر همکارانم شیعه بودند. یک روز موقع ناهار بحث شیعه و سنی پیش آمد و من با اطمینان خاطر همان حرف­‌ها را درباره­‌ی شیعیان تکرار کردم. یکی از همکاران شیعه خیلی مؤدبانه گفت: «این حرف‌­ها را با سند و مدرک می­‌گویی؟ درباره‌­ی شیعه چقدر اطلاعات داری؟» خیلی شرمنده شدم، چون من در زندگی درباره‌­ی همه چیز مطالعه و تحقیق می­‌کردم و هیچ وقت ندانسته درباره­‌ی چیزی حرف نمی­‌زدم. خیلی احساس شرمندگی کردم و تصمیم گرفتم درباره­‌ی تفاوت­‌های شیعه و سنی دوباره خودم به تحقیق بپردازم. این نقطه­‌ی عطفی برای من بود، چون زمانی که شروع به تحقیق درباره­‌ی اهل بیت (ع) کردم، هنوز احکام اسلام را چندان رعایت نمی­‌کردم. مطالعه درباره­‌ی اهل بیت (ع) اسلام را دوباره در زندگی‌­ام جان بخشید. 

چه چیز خاصی در تشیع دیدید که تصمیم گرفتید شیعه شوید؟  

همیشه، حتی قبل از پیش آمدن این بحث­‌ها، فکر می­‌کردم که چرا ذکری از خاندان پیامبر (ص) در میان نیست. با عقلم جور درنمی‌­آمد و خلأهای تاریخی بسیاری وجود داشت که نمی­‌توانستم آن‌ها را درک کنم. درباره‌­ی فدک چیزی نمی­‌دانستم. درباره‌­ی شهادت سیده زهرا سلام‌الله علیها چیزی نمی­‌دانستم. خلاصه خلأهای زیادی وجود داشت که باید خودم آن‌ها را پر می­‌کردم. این کار سختی بود، چون اطلاعات دینی­‌ام را از کسانی گرفته بودم که برخی از صحابه را تقریباً می­‌پرستیدند! برای من هم سخت بود که بپذیرم صحابه چنین اعمالی را انجام داده­‌اند و باید دوباره در مبانی خودم بازنگری می‌کردم. الآن هم همیشه به تازه‌­مسلمانان می­‌گویم که مسلمان شدن فقط درک و شناخت دین نیست؛ شما باید با اصل و ریشه و تاریخ دین هم آشنا شوید و خودتان به نتیجه برسید. 

خانواده به مسلمان شدنتان روی خوش نشان دادند؟  

روشنی حسین‌زاده (حفیظ) تازه‌مسلمان روشندل اسکاتلندینه، برای آن‌ها خیلی سخت بود و هنوز هم خیلی سخت است. من هنگام مسلمان شدن 15 سال بیشتر نداشتم. یادم می­‌آید که مادرم به یکی از دوستانش می‌­گفت: «دخترم کار خوبی نکرده است، ولی حداقل از این بابت خوشحالم که در این سن و سال سراغ مشروبات و مواد مخدر نرفته است. مطمئنم بعد از یکی-دو سال این فکرها از کله‌­اش می‌پرد.» حالا بعد از سیزده-چهارده سال، گاهی به شوخی ازش می­‌پرسم: «هنوز هم فکر می­‌کنید که من اسلام را کنار خواهم گذاشت؟» ولی به هر حال، مسلمان شدن من برایشان سخت است. پدرم هنوز هم با من به کوچه و بازار نمی‌­آید، چون من حجاب دارم و او احساس خجالت می­‌کند. در خانواده به خاطر مسلمان شدن من مشکلات زیادی داریم. ولی به نظرم از جهاتی وضعیت بهتر شده است؛ نه این­‌که بگویم آن‌ها شرایط را قبول کرده‌­اند، ولی با این اختلاف عقیده و رفتار مدارا می­‌کنند و در بعضی موارد با من هماهنگ می­‌شوند. مثلاً در ماه رمضان شامشان را هم‌­زمان با افطار من می­‌خورند. یا در کریسمس سعی می­‌کنند به خاطر من غذاهای حلال تهیه کنند. با این حال باز هم به نظرم آن‌ها فکر می­‌کنند که من با مسلمان شدن، هویت اسکاتلندی خودم را به کلی از دست داده‌­ام، چون اسلام خود یک راه و رسم مستقل برای زندگی است و خودش را در همه­‌ی ابعاد مثل پوشش، خوراک و ... نشان می­‌دهد. این برایشان خیلی دردناک است. 

اینجا برایشان دعا کردید؟ 

بله. خیلی زیاد. خیلی زیاد. 

به عنوان یک دختر نابینا فکر نمی­‌کردید که احکام اسلام، مثل حجاب یا محدودیت ارتباط با مردان، دست و پایتان را بیش از این خواهد بست؟ 

نه، اتفاقاًً کاملاً بر عکس بود. چون اسلام بین زن و مرد از نظر انسانیت تفاوتی قائل نیست و فقط نقش آن‌ها را در زندگی متفاوت می‌داند. در اسلام ملاک برتری به تقواست و در این موضوع بین زن و مرد فرقی نیست. از طرفی من دیدم که در اسلام مسئله­‌ی معلولیت خیلی کم مطرح شده است. مثلاً پارسال قرار بود در جایی درباره­‌ی همین مسئله­‌ی دیدگاه اسلام درباره­‌ی افراد معلول صحبت کنم و من بعد از جست‌وجوی بسیار توانستم تعداد بسیار کمی حدیث در این زمینه، آن هم بیشتر درباره­‌ی نحوه­‌ی برخورد با این افراد، پیدا کنم و به این نتیجه رسیدم که در اسلام، معلولیت مانع پیشرفت معنوی نیست. 

در پذیرفتن حجاب مشکلی نداشتید؟

اوایل مسلمان شدن حجاب نداشتم، چون نمی­‌خواستم از همان اول بین خودم و خانواده چنین مانع بزرگی ایجاد کنم. آن‌ها با اصل مسلمان شدن من مشکل داشتند و اگر حجاب هم می­‌گذاشتم، باید هر روز با پدر و مادرم جر و بحث می­‌کردم. ترجیح دادم که آن‌ها به جای این درگیری­‌ها اول با اصل اسلام آشنا شوند. بنابراین تا چند سال حجاب نداشتم. ولی از وقتی که با مکتب اهل بیت (ع) آشنا شدم، حجابم را هم رعایت می­‌کردم. چون هیچ‌­کس نمی­‌تواند زندگی و مصائب سیده زینب (س) را بخواند و برای ایشان اشک بریزد و حجاب نداشته باشد. غیر ممکن است. از آن‌جا دیگر تصمیم گرفتم باحجاب شوم و یادم می­‌آید وقتی مادرم اولین بار من را باحجاب دید، با ناراحتی گفت: «این چیست که پوشیده‌­ای؟ من نمی­‌توانم با این سر و وضع تو همراهت بیرون بیایم.» من هم آرامش کردم و گفتم: «خب با هم نمی‌­رویم بیرون! در خانه می­‌مانیم!» مادرم از این جواب خشکش زد و بعد، گفت: «باشد. بیرون نمی‌­رویم.» بنابراین باحجاب شدن برایم سختی داشت، ولی وقتی که تصمیم گرفتم، خوشحال بودم که با آمادگی و با دلایل قانع­‌کننده این تصمیم را گرفته­‌ام و می­‌دانستم که دیگر نمی‌­توانم حجاب را کنار بگذارم؛ یا باید تا آحر عمر باحجاب باشم و یا اصلاً حجاب نداشته باشم. 

از حضرت زینب (س) یاد کردید و امروز هم روز وفات ایشان است. از احساستان نسبت به ایشان بگویید.

سیده زینب (س) تأثیر خیلی زیادی بر من داشته است. البته به همه‌­ی اهل بیت (ع) و سیره و مصائب آنان توجه دارم، ولی نسبت به سیده زینب (س) احساس نزدیکی بیشتری می­‌کنم. چون ایشان زنی است که به شدت اهل عمل بوده و معلم و الهام­‌بخش بسیاری از مردم. او در رفتار و دانش، تجسم پدرش بود. و چیزی که به­‌خصوص من را تحت تأثیر قرار داده این است که بعد از فاجعه­‌ی کربلا او کاملاً دست تنها مانده بود و می‌بایست پیام کربلا را یک‌تنه به دیگران برساند. بسیار پیش می­‌آید که وقتی در رابطه با خانواده، محیط کار و ... مشکلی برایم پیش می‌­آید و کم می­‌آورم، از حضرت زینب (س) الهام می­‌گیرم، چون ایشان هیچ وقت از پا ننشست. هر چند که می‌­توانست در کوران حوادث کربلا خودش را کنار بکشد، ولی ماند و شجاعت بسیاری از خود نشان داد. به نظرم اگر بتوانم به ذره‌­ای از کمالات ایشان دست پیدا کنم، برای تمام زندگی­‌ام کافی است.

این نوشته در روزنامه‌ی قدس




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: تازه‌مسلمانان
به‌تاریخ یکشنبه 90/10/11 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم