کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

 

ایوان طلای صحن آزادی

از برابرم رد شد و داخل رواق شیخ حر عاملی (ره) - ورودی رواق دارالحجة (عج) از بست شیخ حر عاملی (ره) - سرکی کشید، اما وارد نشد. آن روز من را آن‌جا کاشته بودند تا مراقب باشم غیر از زوج‌های جوان دانشجو که برای مراسم می‌آیند، کسی وارد رواق نشود. پیرزن دوباره برگشت و باز سرکی کشید. احساس کردم دارد دنبال چیزی یا حایی می‌گردد. نگاهم را متوجه‌اش کردم تا اگر احساس خجالت می‌کند، راحت بتواند سئوالش را بپرسد. از بالا بردن دست‌ها به حالت تکبیرة‌الاحرام و نشان دادن دو انگشت، فهمیدم می‌خواهد دو رکعت نماز بخواند. با چوب‌پر اشاره کردم که باید به رواق اصلی برود. ولی او اصرار داشت در کنار جوان‌ترها نمازش را بخواند. شاید یاد جوانی‌اش افتاده بود!

 مزاحمش نشدم؛ آخر او هم مزاحمتی نداشت. نفهمیدم عاقبت نمازش را کجا خواند. فقط در دلم به‌ش گفتم: «زبان بی‌زبانی تو را من نمی‌فهمم؛ آقا که می‌فهمد. برو پیش امام رضا - علیه‌السلام - و با خودش حرف بزن. او جوابت را به زبان خودت می‌دهد. تو هم زبان او را خوب می‌فهمی. خوشا به حال تو با آن درد دل‌هایی که بی هیچ کلامی به محضر آقا می‌بری.»




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ جمعه 90/12/12 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم