هر هفته دوشنبهها برای من حالوهوای دیگری دارد، چه برسد به اینکه سیزده رجب هم باشد.
هر سال سیزده رجب برای من حالوهوای دیگری دارد، چه برسد به اینکه دوشنبه هم باشد.
*****
وارد صحن آزادی شدم و دفترش را پیدا کردم. معرفینامه را به دستش دادم تا روز خدمتم را تعیین کند و مُهر نهایی را بزند؛ هر چند مهر نهایی را کس دیگری زده بود. گفت: «فقط دوشنبه جا داریم.» گفتم: «نمیشود روز دیگری بنویسید؟ اول یا آخر هفته؟» گفت: «فقط دوشنبه.» و دوشنبه شد روز بهشتی من.
*****
سیزده رجب سال 83، دو هفته پیش از جشن عروسیمان، دوشنبه بود و اولین روز خدمت من در حرم مطهر علی بن موسی الرضا علیهما السلام. دوشنبهی این هفته، هشتساله شدم!
موضوعات مرتبط:
برچسبها: خاطرات خدمت