سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

عکس قدیمی از حرم امام رضا علیه‌السلام

این‌جا حرم امام رضا(ع)، بست شیخ طوسی(ره)، هم‌زمان با نماز مغرب. پشت به صحن انقلاب، به نرده‌ای تکیه داده‌ام که سر راه زائران آقا قرار گرفته است تا نماز جماعت صحن تمام شود و شوروشوق زیارت شُرّه کند به سمت سقاخانه و پنجره‌فولاد. انتظار زیارت، زائران را کلافه کرده و سؤال‌های پی‌درپی‌شان کلافه‌ترم می‌کند: 

- کی باز می‌شه؟

- نماز که تموم شده؛ چرا راه رو باز نمی‌کنید؟

- چرا مردم رو این‌قدر اذیت می‌کنید؟

- من فقط می‌خوام برم از سقاخونه آب بردارم؛ بذارید رد شم.

همه‌چیز مهیاست تا عصبانی شوم و سر زائران داد بزنم. ولی نه! خادم امام مهربان، آن‌هم در دهه‌ی کرامت باید صبورتر از این حرف‌ها باشد. همه‌ی تلاشم را می‌کنم تا به زائر امام رضا(ع) از گل نازک‌تر نگویم.

- حاج‌آقا! شما این‌جا افتخاری هستید؟

- بله.

- خوش به سعادتتون. حتماً لیاقت داشتید که...

- حاج‌آقا! شما که این‌قدر اخلاقت خوبه، توی خونه هم همین‌قدر خوش‌اخلاقی؟

- این رو دیگه باید از خانومم بپرسید!

- نه معلومه توی خونه هم خوش‌اخلاقی.

همه‌چیز مهیاست تا باد به غبغب بیندازم و برای خودم حسابی نوشابه باز کنم، شاید آن‌قدر که زراندود شدن چندین‌باره‌ی نگاهم به گنبد آقا را توفیق چندانی حساب نکنم و چشم دوختن به گنبد طلا را در حد همان زائران آرزومند بدانم، نه در شأن خادم امام رضا(ع)!

*****

این‌جا «تپه‌سلام»، چندقدمی مشهد. کاروانیانی که با تن خسته و سروروی غبارنشسته به زیارت امام غریب آمده‌اند، پای این تپه اولین نگاه خود را به گنبد و گلدسته‌ی امام رضا(ع) می‌دوزند، اشک می‌ریزند و سلام می‌دهند. همه‌چیز مهیاست تا قافله‌سالار بنا به رسمی قدیمی، از کاروانیان «گنبذنمایی» دریافت کند؛ پیشکشی که زائران به شکرانه‌ی اولین نگاه خود به گنبد آقا به کاروان‌سالار می‌دهند.

*****

این‌جا مشهد، بلوار امامت، خانه‌ی «مادرجان»؛ مادربزرگ مهربانم که از شهر امام رضا(ع) شهیدی را تقدیم آقای خودش کرده است. مدتی است به دیدنش نرفته‌ام و حالا در این دیدار دهه‌کرامتی، دلش تنگ است و از هر دری می‌گوید تا صحبت به ماجرای آمدنش به مشهد می‌رسد: «شب عروسی که خدابیامرز بابابزرگ من را به خانه می‌برد، سفر مشهد را پای‌اندازم کرد. مدتی بعد که برای اولین بار و برای همیشه راهی مشهد شدیم، در تپه‌سلام حرم امام رضا(ع) را نشانم داد و گفت: حالا گنبذنمایی چقدر به‌م می‌دهی؟ گفتم: من که چیزی ندارم. از همین 1500 تومانی که مهریه‌ام کرده‌ای، 500 تومانش را بخشیدم. بابابزرگ گفت: شوخی کردم زن!»

حواست هست آقای خادم مغرور؟ امام‌رضایی بودن را یاد گرفتی؟ این پیشکش مادرجان یعنی یک‌سوم همه‌ی دارایی‌ام - که معلوم نیست آن دوسوم دیگرش اصلاً نقد شود - فدای یک لحظه از اولین نگاه به گنبدت، آن‌هم از دوردست.

همه‌چیز مهیاست تا اشکم سرازیر شود، و سرازیر می‌شود.




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ یکشنبه 92/6/24 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم