سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

به بهانه‌ی سال‌روز حرکت کاروان امام حسین(ع) از مکه به کربلا

«الحمد لله، و ما شاء الله، و لا قوّة الا بالله! مرگ همچون گردن‌بند دخترکان، آویزه‌ی گردن بنی‌آدم است. و من چه‌قدر مشتاق دیدار گذشتگان خویش‌ام! چنان‌که یعقوب(ع) مشتاق دیدار یوسف(ع) بود ... گویا می‌بینم که گرگ‌های بیابان، بین «نواویس» و «کربلا» بندبند پیکرم را از هم جدا می‌کنند و شکم‌های گرسنه و کیسه‌های خالی خود را پر می‏سازند ... ما اهل‌بیت به رضای خدا خشنودیم و بر بلای او صبر می‌کنیم ... هرکس که آماده‌ی جانبازى در راه ماست و شوق دیدار خدا را دارد، با ما روانه شود که من ان‌شاءالله بامداد راهی سفر خواهم شد.» 

*****

بهتر! موی دماغمان شده بود! از سیاست و کیاست هم که بویی نبرده است؛ می‌خواهد در برابر یزید بایستد. همین علوی‌بازی‌ها دودمانتان را به باد داده است دیگر! اصلاً من چرا خودم را پریشانِ رفتن حسین(ع) کنم؟ این تقدیر الهی سجده‌ی شکر دارد: شکراً لله، شکراً لله، شکراً لله ... تا حسین(ع) در مکه باشد، کسی صدای پسر زبیر را نخواهد شنید.

*****

هرچه گفتم به خرجش نرفت. عاقبت کار خودش را کرد. می‌گویم کوفیان امتحان خود را پس داده‌اند؛ می‌گوید باید بروم. می‌گویم چه بایدی در کار است؟ می‌گوید رسول خدا(ص) را در خواب دیده‌ام که می‌فرمایند: «انّ الله شاءَ اَن یَراکَ قَتیلاً». می‌گویم پس حداقل اهل‌وعیال را با خودت نبر؛ می‌گوید هم ایشان فرمودند: «انّ الله شاءَ اَن یَراهُنَّ سَبایا». چه سرّی در کار حسین(ع) است وقتی پند عموزاده‌ی حکیم خود، ابن‌عباس، را هم نمی‌خرد!

*****

پسر فاطمه(س) را می‌بینی؟ عمره‌ی مفرده‌ای به جا آورد و حالا درست هم‌زمان با حرکت حاجیان به‌سوی منا، بار سفر به کوفه بسته است. شکر خدا ما هم مسافر کوفه‌ایم. بعد از انجام مناسک، به زُهیر خواهم گفت که باروبُنه را جمع کند و تیز به‌سوی حسین(ع) براند. شاگرد زینب(س) نیستم اگر حسینی‌ات نکنم زهیر!

*****

امسال حاجی نشدم، اما در همین کوفه دارم صدایت را می‌شنوم پسر علی(ع)! خرمافروش پیر کوفه چه آرزویی دارد جز فدا شدن در راه حسین(ع)؟ اما خودت شاهدی که میثم تمّار را فقط شوق شهادت بر فراز نخل محبوبش پابند کوفه کرده است. باید بمانم تا صدق پیش‌گویی علی(ع) پسر رسوای «زیاد» را رسواتر کند. بر فراز نخل با زبان بی‌زبانی به پیشگاهت سلام خواهم داد: السلام علی الحسین، و علی علیّ بن الحسین، و علی اولاد الحسین، و علی اصحاب الحسین.

*****

صدای دادخواهی مسلم‌بن‌عقیل(ع)، صدای مظلومیت حسین‌بن‌علی(ع) است. غربت مسلم(ع)، پرتوی از غربت حسین(ع) است. اگر حبیب بن‌مظاهر نتواند سفیر حبیبش را یاری کند، دیگر کوفه را برای چه می‌خواهد؟ باید راه بیابان در پیش بگیرم؛ حسین(ع) فدایی می‌خواهد، نه کاتب و قلم‌به‌دست!

*****

چه‌قدر خوشحال‌ام که می‌بینم در لبّیک‌گویی به حسینم لحظه‌ای درنگ نکردی؛ که می‌بینم نخل ادب و حرمت‌داری‌ام به بار نشسته است. امّ‌البنین باید سر به آسمان بساید که می‌بیند سه برادرت را هم بسیج کرده‌ای برای یاری حسین(ع).

راستی امروز «ترویه» است؛ حاجیان برای تشنه نماندن در منا از مکه آب برمی‌دارند. همه‌ی مشک‌ها را پرآب کنی عباسم! مبادا تشنگی کودکان حسینم را بیازارد. حسین(ع)، جان من است؛ جان تو و جانِ جان من!

*****

دارم می‌روم مادر! به‌سوی همان سرنوشتی که بارها قصه‌اش را در گوشم زمزمه کرده بودی؛ به‌سوی صحرایی که نمایشگاه صبر من خواهد شد؛ به‌سوی خارزارهایی که تا کوفه و شام، پای ولایتم را نشان‌دار خواهند کرد؛ دارم به‌سوی عاشورا می‌روم مادر! دعایم کن.

وعده‌ی ما صحرای کربلا، گودال قتلگاه حسین(ع)!

در همین حال‌وهوا:

نگاه‌ها به امام نبود




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌ها
به‌تاریخ دوشنبه 92/7/22 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم