سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

سید ضیاء می گفت:

«یه روز موقع نماز بست شیخ بهاء رو بسته بودیم. یکی از زائرا که به خاطر معطل شدن حیلی ناراحت شده بود با من یکی به دو می کرد. منم با نرمی جوابشو می دادم. دست آخر دراومد و گفت: «قربون امام رضا برم؛ چه سگ گنده ای داره!» خودمو نگه داشتم، ولی اون ول کن نبود. دوباره گفت: «پارس هم بلدی بکنی؟» گفتم: «بذار نماز تموم بشه، مردم بیان رد شن و راه باز بشه، اگه خواستی پارس هم برات می کنم.» طرف راهشو کشید و رفت. منم دل شکسته ... بعد نیم ساعتی برگشت و تا منو دید خواست دستمو ببوسه: «تو رو خدا راستشو بگو؛ منو نفرین کردی؟ به خدا بعد این که اون حرفو بهت زدم و رفتم، پام به یه تیزی خورد که هنوز داره درد می کنه.» بعد هم پاچه شو بالا زد و جای خراشو نشون داد ...»

اینو نگفتم که بگم ما کسی هستیم. می خواستم بگم آقا اوج مهربونیه و خیلی هوای دلامونو داره؛ دلای همه مونو.




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ سه شنبه 86/1/28 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم