همهی حرفوحدیثها زیر سر پیامک «پدیدهی شاندیز» بود که برای خیلیها - از جمله خودم - آمده بود: شما را بهخدا بهسمت هایپرمارکت نوبنیادمان هجوم نیاورید که ظرفیت سرویسدهی تکمیل است و جادهی شاندیز مسدود شده.
نقدوبررسی پرحرارت این پیامک، چند نفری از همکشیکها را چنان مشغول خود کرده بود، که خواب سنگین عصرگاهی من را در آسایشگاه به هم زد. در حالت نیمهخواب نشستم و صدای بچهها را میشنیدم که این پدیده را از زوایای مختلف بررسی میکردند: «حالا تبلیغاتیه یا واقعی؟ نه بابا واقعیه. دوست من خودش رفته دیده. میگن 40 درصد تخفیف داشته! میگن با مینیبوس از شهرستانها اومده بودن!» و خیلی «میگن»های دیگر.
ای دنیای فریبنده! اینجا هم دست از سرمان برنمیداری؟ حتی اینجا، کنار امام رضا علیهالسلام؟!
موضوعات مرتبط:
برچسبها: خاطرات خدمت