برای زیارت مجالی نمانده بود، جز همان چند دقیقهی بعد از نماز مغربوعشا که در آسایشگاه رو به امام رضا علیهالسلام بایستم و «امینالله»ی بخوانم. باید زود از کنار عبارات میگذشتم، اما «صابِرَةً عَلی نزولِ بَلائِک» بغضم را ترکاند. یادم آمد که دیشب، شام وفات حضرت فاطمهی معصومه سلامالله علیها، در چند دقیقهای که کنار ضریح بودم، از دست بلاهای زندگی چه شِکوِهها کرده بودم و چه اشکها ریخته. صبر بر اینهمه بلا؟! آخر چطور؟!
دو عبارت بعد، جوابم را دادند: «شاکِرَةً لِفَواضِلِ نَعمائِک، ذاکِرَةً لِسَوابِغِ آلائِک»؛ «صبر» با «شکر» به دست میآید و «ذکر»؛ شکر بر نعمتهای بسیار و یادآوری عطاهای بیشمار.
پ.ن. این نوشته در شهر مقدس قم در این دفتر خاطرات نقش بست. نایبالزیارهتان بودم.
موضوعات مرتبط:
برچسبها: خاطرات خدمت