- چقدر پسر خوبی بود. ولی راحت شد بندهخدا. خیلی مریضی کشید.
مرحوم «مهدی دهقان» را میگفتند؛ همکشیک محجوب و عزیزمان که دست اجل او را به بهانهی سرطان از میانمان برد. خادمی بیحاشیه، ساکت، خادم.
سر سفرهی افطار آخرین کشیک ماه مبارک رمضان، یواشکی به بچهها گفتم: «خدا رحمتش کنه. واقعاً راحت شد. حداقل از فوقالعادهها که راحت شد!» از بعضی کشیکهای فوقالعادهی بیمورد، مثل فوقالعادهی صبح روز بعد از عید فطر! یا فوقالعادهی بیستویکم ماه رمضان، ساعت 5 تا 6 صبح!
موضوعات مرتبط:
برچسبها: خاطرات خدمت