ـ ماشاءالله اخلاص شُرّه مُکُنه! (از سرورویت میبارد.)
این را سیداحمد، دوست خادمم در کشیکی دیگر گفت، وقتی که دید روز اول فروردین 1395 اصلاً کشیک فوقالعاده نیستم و خودم را فقط برای مهربانی با زائران نوروزی به حرم رساندهام.
راستش، خودم هم کیف کرده بودم از آنهمه مهربانی که در لحظات تحویل سال نثار زائران آقا میکردم. بستهی مهربانیام کامل بود: شکلات، تبریک، لبخند، شوخی، برگههای حرز امامرضا(ع) و... .
ناگهان در آن هنگامهی مهربانی، یاد عزیزی افتادم که در سال 1394 از دست داده بودم؛ عزیزی که سهم بزرگی از عشق و مهربانیام داشت. فکر کردم شاید خدا او را از من گرفته تا همهی محبتم را خرج زائران امام مهربان کنم. دلتنگ عزیز دلم بودم که دلدار، دلم را آرام کرد.
موضوعات مرتبط:
برچسبها: خاطرات خدمت