می خواسنم بازم از حرم بنویسم، ولی امروز که فرصت کردم یه سری به وبلاگ ها بزنم دیدم دنیا رو آب برده و منو خواب!
الآن که دارم این چند خط رو می نویسم، دلم همین جور داره می زنه: چطور تا حالا ساکت مونده بودم؟! یه استادنما به خودش جرأت می ده توی دانشکده ی هنرهای زیبا به خواهر ما اهانت کنه!
می خواستم از حرم بنویسم؛ که چی؟ که خودمو نشون بدم؟ که بگم منم کسی ام؟ گور بابای همه ی این اعتباریات!
شرمنده ی اون خواهرم که تا حالا به سپاه کربلای حمایت ازش نپیوسته بودم. امیدوارم مادرش فاطمه ی زهرا سلام الله علیها اسم منو جزو «توابین» این نهضت ثبت کنه.
موضوعات مرتبط: