سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

1. تو را به خاطر خودت دوست داشتن خوش است، آقا! نه این که به توسل به در خانه ات نیاییم و دست گدایی دراز نکنیم؛ بلکه از آن رو که بیشتر بشناسیمت و شیفته کمالت شویم و به عالم و آدم فخر بفروشیم؛ که بدانیم با شما بودن خیر دنیا و آخرت است و بی شما بودن به هیچ نمی ارزد؛ که بخواهیم فقط با شما و شیعه شما باشیم.
جمعی از شیعیان در محضرت نشسته بودند که فرمودی: گنجینه هاى زمین و کلیدهایش نزد ماست، و اگـر بـخـواهـم بـا یک پـایم به زمین فرمان دهم و بگویم هر چه طلا دارى بیرون بیاور، زمین از من اطاعت می کند. آن گاه با یک پایت فرمان دادی و روى زمین خطى کشیدی. ناگهان زمین شکافته شد. بـا دسـت مبارکت اشـاره ای کـردی، شـمـش طلایى بیرون آوردی و فرمودی: خوب بنگرید. یارانت نگاه که کردند، شمش هاى درخشان بسیارى را روى هم انباشته دیدند. یکى از آنان با شگفتی گفت: فدایت شوم! چه چیزها که در اختیار شماست و شیعیانتان در فقر و احتیاج به سر می برند. فرمودی: همانا خداوند، هم دنیا و هم آخرت را به ما و شیعیانمان عطا می کند و آنها را به بهشت پر نعمت در می آورد، و دشمن ما را به دوزخ می برد. (اصول کافی، کتاب الحجة، زندگانی امام جعفر صادق علیه السلام)

2. در همه حال به تو پناه می آورم که حجت خدایی و به اذن خدا کار خدایی می کنی. اشارتی کنی کافی است تا بنیادهای مستحکم فرو بریزد و از سنگ خارا آب گوارا بجوشد. فقط باید که فراموشت نکنم و تو را علاج دردهایم بدانم که تو هم فراموشم نمی کنی. از «صادق» جز وفا و صداقت چیزی نمی آید.

ابوبصیر، از اصحاب با وفایت، همسایه ای داشت به غایت بدکار و زشت کردار؛ از راه حرام اموالی به دست آورده بود و در خانه اش بساط رقص و آواز و عیش و نوش به راه می انداخت و خود نیز شراب می نوشید. ابوبصیر که از دست او به تنگ آمده بود، بارها به خودش شکایت برده بود، اما اثری نداشت. تا این که روزی سفره دلش را نزد ابوبصیر گشود و از بدحالی خود گله کرد و نومید از خود و امیدوار به فضل شما، التماس دعا گفت: من گرفتار گناه شده ام و تو از این ورطه جان به سلامت برده ای. اگر نزد صاحبت، امام جعفر صادق (ع)، یادی از من کنی و احوال مرا برایش باز گویی، امید است که خداوند به واسطه تو من را نجات دهد. این «التماس دعا»ی خالصانه در دل ابوبصیر اثر کرد و به مدینه که رسید، پیغام را به شما رساند. فرمودی: به کوفه که برگشتی، این مرد به سراغت می آید. از قول من به او بگو: از این کارهایت دست بردار، من هم در عوض از جانب خدا بهشت را برایت تضمین می کنم.
ابوبصیر به کـوفـه که بـازگـشـت، همسایه به دیدارش آمد. بـه او گـفـت: مـن حـال تـو را بـه حضرت امام صادق علیه السلام عرض کردم و ایشان چنین فرمود. مرد گریست و گفت : تو را بخدا امام صادق علیه السلام به تو چنین گفت؟ ابوبصیر سوگند یاد کرد که پیغام را با امانت رسانده است. سنگ دل همسایه بدکار شکست و رفت که به کارهای خود سر و سامان دهد. چند روز بعد ابوبصیر را خواست. ابوبصیر وقتی به سراغش رفت دید پشت در خانه خود نشسته و لباسی ندارد که به تن کند و می گوید:  هـر چـه مال حرام داشتم به صاحبانش رساندم و در راه خدا دادم، حتى لباسهایم را.

ابو بصیر نزد دوستانش رفت و پوشاکى برای همسایه توبه کار خود فراهم آورد. چند روز دیگر همسایه پیغام داد که: بیمارم، نزد من بیا. ابوبصیر به سراغش رفت و برای معالجه او در رفت و آمد بود تا آن که مرگش فرا رسید. در بستر مرگ لحظه ای از هوش رفت و چون به هوش آمد، رو به ابوبصیر کرد و گفت: امام صادق به ضمانت خود وفا کرد. و جان داد.
ابوبصیر پس از مراسم حج خدمت امام صادق علیه السلام رسید. هـنـوز یـک پـایـش در صـحـن خـانـه و پای دیگرش در راه رو بـود کـه بى آنکه چیزى بگوید، از داخل اتاق صدای امام (ع) بلند شد: اى ابا بصیر! اما به ضمانت خود درباره رفیقت وفا کردیم. (اصول کافی، کتاب الحجة، زندگانی امام جعفر صادق علیه السلام)

3. این ها را گفتم که برایت با معرفت بیشتری اشک بریزیم. ماه شوال، دل ها دو بار راهی بقیع می شود: یکی در هشتم این ماه که سالروز تخریب این بهشت زمینی است و دیگر مثل فردایی که امام مظلوممان به زهر جفای منصور به شهادت می رسد. در لحظات آخر، چشم باز کرد و فرمود همه خویشان را جمع کنند. وقتی که همه حاضر شدند، نگاهی کرد و فرمود: شفاعت ما شامل کسی که به نماز بی اعتنایی کند، نمی شود.

ز هر طرف به کمان تیر غم زمانه گرفت 

دل مرا که بسی بود خون، نشانه گرفت

چو جد خویش علی سال ها به خانه نشاند

ز دیده ام همه شب اشک دانه دانه گرفت 

هنوز خانه زهرا نرفته بود ز یاد 

که آتش از در و دیوار من زبانه گرفت

سپاه کفر به کاشانه ام هجوم آورد 

مرا به زمزمه و ناله شبانه گرفت

ز باغ فاطمه صیاد، مرغ سوخته را 

دل شب آمد و در کنج آشیانه گرفت

سر برهنه و پای پیاده برد مرا 

پی اذیت من بارها بهانه گرفت

هزار شکر که زهر جفا نجاتم داد 

مرا به موج غم از مردم زمانه گرفت

چه خوب اجر رسالت گرفت آل رسول 

که گه به زهر جفا گه به تازیانه گرفت

یا ابا عبدالله! یا جعفر بن محمد! ایها الصادق یابن رسول الله! یا حجة الله علی خلقه! یا سیدنا و مولانا! انا توجهنا و استشفعنا، و توسلنا بک الی الله، و قدمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیها عند الله! اشفع لنا عند الله

 

 

 




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ دوشنبه 86/8/14 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم