به مناسبت سالروز شهادت امام سجاد علیه السلام
از کربلا آمده بود ... از قربانگاه «حق». پیش چشمش، «حق» مجسّم را سربریده و سرش را بر نیزه کرده بودند. در بیابان های اسارت، در کوفه و شام، تا توانسته بود از «حق» گفته و دفاع کرده بود، که حالا حق مجسم و امام زمان، خودش بود و بار سنگین هدایت امتی امام کش را باید بر دوش می کشید. با علم امامت دریافته بود که چنین مردم مدرسه گریزی، معلمی مهربان در میان خود می خواهند تا به آنها چنان درس معرفت بیاموزد که دنیای رنگین و ننگین یزید در دیده شان رنگ ببازد و خودخواسته در مکتب اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله زانو بزنند.
می دانست که این مردم، حق ناشناسند و ناسپاس؛ که نه حقیقت را می شناسند و نه حق شناختن او را ادا می کنند. در هیاهوی تاخت و تاز بنی امیه، در گوشه ای از خانه های گلین کوچه ی بنی هاشم، دست به کار شد و از «حقوق» سخن گفت.
«رسالهی حقوق» امام سجاد علیه السلام را که می خوانی، خود را در محضر امامی مهربان می بینی که خالصاً لوجه الله، دریای علمش را قطره قطره به تو می نوشاند و همان اول کار، می گوید: «اعلم!» بدان! این جمله، بیش از آن که امری باشد، هشداری است به امت پیامبر اکرم که: «چرا نمی دانید؟»
پس از آن، امام سجاد علیه السلام، تلخی این هشدار را به شیرینی دعایی درمی آمیزد که: «رحمک الله» خدایت رحمت کند! و آن گاه، پنجاه «حق» را برمی شمارد که بر گردن انسانند و در تمام حرکات و سکنات، گرد او را گرفته اند و همه، اگرچه نه به ظاهر، حقوق خدا برانسان به شمار می آیند: «بزرگ ترین حق خدا بر تو این است که او را بپرستی و هیچ چیزی را شریک او قرار ندهی، که اگر از روی اخلاص چنین کردی، خداوند برعهده گرفته است که کار دنیا و آخرت تو را کفایت کند و آنچه از آن را که دوست داشته باشی برایت نگه دارد.» و از حق خود انسان بر او می گوید و حق اعضای بدن یعنی حق زبان، گوش، چشم، پا، دست، شکم و فرج؛ و از حقوق اعمال و عبادات بر انسان یعنی حق نماز، روزه، صدقه و قربانی؛ و از حقوق پیشوایان و فرادستان؛ و از حقوق زیردستان؛ و از حقوق خویشاوندان؛ و حق دوست و رفیق، همسایه، همنشین، بدهکار و بستانکار، مشاور و مشورت جو، نصیحت گر و نصیحت جو، بزرگ تر و کوچک تر و ... و درپایان هر بند، «لاحول و لا قوة الّا بالله» یا کلامی مشابه می گوید؛ شاید یعنی اگر توفیق ادای همه این حقوق را هم یافتی، به خودت نگیری.
اینها را که می خوانم و می بینم، تازه می فهمم که تا کربلایی شدن، چقدر فاصله دارم! تازه می فهمم که وقتی زیور عابدان چنین بر رعایت حقوق پای می فشارد، پس یعنی عبادت، فقط در این ظواهری که می دانیم خلاصه نمی شود و باید در آنچه می دانیم و عمل می کنیم، تجدیدنظر کلی کرد.
پیش از این گفته بودم که امام سجاد علیه السلام، روضه خوان کربلاست و حالا می گویم «رساله ی حقوق» او، منبر روضه های کربلاست. اگر این منبر بخواهد به روضه وصل شود، باید پرسید:
چرا حقوق حسین علیه السلام را ادا نکردند؟ اگر پیشوای مردم بود، چرا خیرخواهش نبودند و بر او شمشیر کشیدند؟ اگر معلم بود، چرا بزرگش نداشتند و به سخنانش گوش ندادند؟ اگر اینها نبود و فقط همسایه بود، چرا کمکش نکردند و آب به رویش بستند؟ اگر اینها نبود و زبانم لال، بدهکارشان بود، چرا مهلتش ندادند؟
آیا حسین علیه السلام، حقی بر گردن امت نداشت و ندارد؟
و آیا کمترین حق فرزندش، امام سجاد علیه السلام، بر امت اسلام این نیست که گنبد و بارگاهی داشته باشد؟!
موضوعات مرتبط: