بسم الله الرحمن الرحیم، و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم. «الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا ان هدانا الله»
اللّهم کن لولیک الحجة بن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذه الساعة، و فی کل ساعة، ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً، حتی تسکنه ارضک طوعاً، و تمتعه فیها طویلاً.
السلام علیک ایّها الامام الرؤوف، یا علی بن موسی الرضا!
امروز برای عرض تسلیت اومدهیم خدمتتون آقا! از امروز دیگه شما زندانی غربت میشید.
آقا جان! شما میدونی که ما مشکلپسندیم. ما بیجهت گرفتار موسی بن جعفر سلام الله علیهما نشدهیم. هر دلبری به این سادگیها نمیتونه دل از ما ببره. زیبا توی عالم فراوونه، اما یوسفها به این خاطر خواستنیاند که زندان رو بر مخالفت پروردگار ترجیح میدن. ششمین یوسف فاطمه (س) هم میتونست یه جوری با هارون کنار بیاد که زندانی نشه، ولی یوسفوار گفت: «ربّ السجن احبّ الیّ ممّا یدعوننی الیه» (یوسف:33) خدایا! برای من زندان از خواستهی این ظالمان شیرینتره. همین انتخابهای زیباست که حُسن یوسفها رو بیشتر میکنه. حالا که وارد زندان شده، با مناجاتش اونجا رو وادی طور میکنه. خدا رو شکر به خاطر این فرصت خلوت و گفتوگو:
طور، زندان، آه، آتش، اشک، مونس، ناله، همدم
موسی این حال و هوا در وادی ایمن ندارد
ان شاء الله زیارت حرمش روزیمون بشه و اونجا از اشک و نالهی عابدانهش یاد کنیم:
اللّهـمّ صـلّ على محمّد و اهل بیته الطّاهرین، و صلّ على موسى بن جعفر وصىّ الابـرار، و امـام الاخـیار، و عَیبة الانوار، و وارث السّکینة و الوِقار، و الحِکَم و الاثار، الّذى کان یُحیى اللّیل بِالسَّهَرِ الى السّحَر، بمُواصلة الاستغفار، حَلیف السّجدة الطّویلة، و الدُّمـوع الغـزیـرة، و المناجات الکثیرة، و الضّراعات المتّصلة.
سلام بر اون آقایی که تا سحر شبزندهداری میکرد و به استغفار میگذروند. فدای اون مولایی که همدم سجدههای طولانی، اشکهای روان، مناجاتهای بسیار و تضرعهای پیوسته بود:
بریدم از همه تا خلوت وصال گرفتم
که با تو در دل زندان بسته حال گرفتم
خمید سرو قدم آب گشت شمع وجودم
مه تمام بُدم صورت هلال گرفتم
به دست و پا و بدن حلقههای سلسلهام بین
تو لطف کردی و من این همه مدال گرفتم
چنان به یاد عزیران دلم گرفته در امشب
که از جمال رضا بوسه با خیال گرفتم (غلامرضا سازگار)
زندانبانها و اطرافیان هارون - لعنة الله علیه - بارها به اون ملعون گزارش دادن که ما از این آقا چیزی جز عبادت و سجده ندیدیم. اما جزای این نور الهی، ظلمت زندان و جواب شهد کلامش، زهر ستم بود:
ز موج اشک به چشمم نگاه، زندانی است
درون سینهام از غصه آه، زندانی است
نه فرصتی نه توانی که راز دل گویم
بیان راز دلم در نگاه زندانی است
ستارهها مگر از آسمان فرو ریزند
بود روا که به زنجیر، ماه زندانی است؟
ز تیرگی شب و روزش تفاوتی نکند
به محبسی که ولیّ اله زندانی است
ز اشک دیده چراغی مگر برافروزد
سپیدهای که به شام سیاه زندانی است
خبر دهید به زهرا که یوسف دگرت
به جرم اینکه ندارد گناه زندانی است (سید رضا مؤیّد)
مثل امروزی امام رضا علیهالسلام که مدینهست، به علم الهی از شهادت پدر آگاه میشه و به قدرت الهی خودش رو برای نماز و کفن و دفن به بغداد میرسونه. امام غریب، خودش رو بر بالین غریبی میرسونه که پیکر مطهرش رو با اهانت از محبس بیرون آوردند:
در انزوا نبود همه عمر من که بود
در سجدهگاه گوشهی زندان قیام من
بیجرم و بیگناه به زندان گذشت عمر
نه بلکه بود نسل علی اتهام من
امضای نیلی غل و زنجیر بر تنم
تأکید دیگری است به حسن ختام من
یا موسی بن جعفر! ما هم شهادت میدیم که شما شهید هدایت این امت شدی و داغ بییاوری نمکی بر زخمهای غل و زنجیرت بود:
ای که زندان مرکز تدبیر تو
در نیام بیکسی شمشیر تو
پای تو هر چند در زنجیر بود
پای دلها بسته زنجیر تو
الا لعنة الله علی القوم الظالمین، «و سیعلم الّذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون»
موضوعات مرتبط: