سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

بسم الله الرحمن الرحیم، و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم. «الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا ان هدانا الله»

اللّهم کن لولیک الحجة بن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذه الساعة، و فی کل ساعة، ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً، حتی تسکنه ارضک طوعاً، و تمتعه فیها طویلاً.

السلام علیک ایّها الامام الرؤوف، یا علی بن موسی الرضا!

امروز برای عرض تسلیت اومده‏یم خدمتتون آقا! از امروز دیگه شما زندانی غربت می‌شید.

آقا جان! شما می‌دونی که ما مشکل‌پسندیم. ما بی‏جهت گرفتار موسی بن جعفر سلام الله علیهما نشده‏یم. هر دلبری به این سادگی‏ها نمی‏تونه دل از ما ببره. زیبا توی عالم فراوونه، اما یوسف‏ها به این خاطر خواستنی‏اند که زندان رو بر مخالفت پروردگار ترجیح می‏دن. ششمین یوسف فاطمه (س) هم می‏تونست یه جوری با هارون کنار بیاد که زندانی نشه، ولی یوسف‏وار گفت: «ربّ السجن احبّ الیّ ممّا یدعوننی الیه» (یوسف:33) خدایا! برای من زندان از خواسته‏ی این ظالمان شیرین‏تره. همین انتخاب‏های زیباست که حُسن یوسف‏ها رو بیشتر می‏کنه. حالا که وارد زندان شده، با مناجاتش اون‏جا رو وادی طور می‏کنه. خدا رو شکر به خاطر این فرصت خلوت و گفت‏و‏گو:

طور، زندان، آه، آتش، اشک، مونس، ناله، همدم
موسی این حال و هوا در وادی ایمن ندارد

ان شاء الله زیارت حرمش روزی‏مون بشه و اون‏جا از اشک و ناله‏ی عابدانه‏ش یاد کنیم:

اللّهـمّ صـلّ على محمّد و اهل بیته الطّاهرین، و صلّ على موسى بن جعفر وصىّ الابـرار، و امـام الاخـیار، و عَیبة الانوار، و وارث السّکینة و الوِقار، و الحِکَم و الاثار، الّذى کان یُحیى اللّیل بِالسَّهَرِ الى السّحَر، بمُواصلة الاستغفار، حَلیف السّجدة الطّویلة، و الدُّمـوع الغـزیـرة، و المناجات الکثیرة، و الضّراعات المتّصلة.

 سلام بر اون آقایی که تا سحر شب‌زنده‌داری می‏کرد و به استغفار می‌گذروند. فدای اون مولایی که همدم سجده‏های طولانی، اشک‏های روان، مناجات‏های بسیار و تضرع‌های پیوسته بود:

بریدم از همه تا خلوت وصال گرفتم
که با تو در دل زندان بسته حال گرفتم

خمید سرو قدم آب گشت شمع وجودم
مه تمام بُدم صورت هلال گرفتم

به دست و پا و بدن حلقه‌های سلسله‌ام بین
تو لطف کردی و من این همه مدال گرفتم

چنان به یاد عزیران دلم گرفته در امشب
که از جمال رضا بوسه با خیال گرفتم
 (غلامرضا سازگار)

زندانبان‌ها و اطرافیان هارون - لعنة الله علیه - بارها به اون ملعون گزارش دادن که ما از این آقا چیزی جز عبادت و سجده ندیدیم. اما جزای این نور الهی، ظلمت زندان و جواب شهد کلامش، زهر ستم بود:  

ز موج اشک به  چشمم نگاه، زندانی است
درون سینه‌ام از غصه آه، زندانی است

نه فرصتی نه توانی که راز دل گویم
بیان راز دلم در نگاه زندانی است

ستاره‌ها مگر از آسمان فرو ریزند
بود روا که به زنجیر، ماه زندانی است؟

ز تیرگی شب و روزش تفاوتی نکند
به محبسی که ولیّ اله زندانی است

ز اشک دیده چراغی مگر برافروزد
سپیده‌ای که به شام سیاه زندانی است

خبر دهید به زهرا که یوسف دگرت
به جرم این‌که ندارد گناه زندانی است
 (سید رضا مؤیّد)

مثل امروزی امام رضا علیه‌السلام که مدینه‏ست، به علم الهی از شهادت پدر آگاه می‏شه و به قدرت الهی خودش رو برای نماز و کفن و دفن به بغداد می‌رسونه. امام غریب، خودش رو بر بالین غریبی می‏رسونه که پیکر مطهرش رو با اهانت از محبس بیرون آوردند:

در انزوا نبود همه عمر من که بود
در سجده‏گاه گوشه‏ی زندان قیام من

بی‏جرم و بی‏گناه به زندان گذشت عمر
نه بلکه بود نسل علی اتهام من

امضای نیلی غل و زنجیر بر تنم
تأکید دیگری است به حسن ختام من

یا موسی بن جعفر! ما هم شهادت می‌دیم که شما شهید هدایت این امت شدی و داغ بی‌یاوری نمکی بر زخم‌های غل و زنجیرت بود:

ای که زندان مرکز تدبیر تو
در نیام بی‌کسی شمشیر تو

پای تو هر چند در زنجیر بود
پای دل‌ها بسته زنجیر تو

الا لعنة الله علی القوم الظالمین، «و سیعلم الّذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون»




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ دوشنبه 87/5/7 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم