سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

یکی از دوستان خواسته بود از حال و هوای حرم در ماه مبارک رمضان بنویسم. چشم. دیروز اولین خدمت رمضانی امسالم بود و مثل همیشه، به یاد موندنی.
پیک خلوتی
شاید بشه گفت که ماه رمضان، اوج خلوتی حرمه، چون معمولاً مسافرت زائرا به مشهد کمتر از 10 روز طول می کشه و کسی حاضر نیست روزهاینم خلوتی حرم؛ دیروز ساعت 9 صبح شو به هم بزنه. اگه توی این ماه مهمون امام رضا علیه اسلام شدید و خواستید ضریحو بچسبید و ول نکنید، دو زمان رو بهتون پیشنهاد می کنم: یک ساعت بعد از اذان صبح و یک ساعت بعد از اذان مغرب. چون توی این دو زمان، اونایی که می خواستن سحری یا افطار رو توی حرم باشن، دیگه کارشون تموم شده و برگشته ن. مشهدیا هم که صبح باید سر کار باشن و شب، مشغول استراحت و سریال دیدن.
نقاره‌ی فوق‌العاده
جالبه بدونید که توی ماه رمضون، یک نوبت به نوبت های نقاره زنی اضافه می شه؛ اونم قبل از سحر. حدود یک ساعت قبل از اذان صبح نقاره می زنن که: مردم پاشید برای استغفار در سحر و ابوحمزه و ... و البته سحری.
افطاری
این روزا سر سفره ی اطعام آقا جمعیت بیشتری می شینن، چون علاوه بر مهمان سرای حضرت (به قول بعضی ها رستوران) که غذاش معمولاً روزی زائرا می شه، توی صحن هدایت هم افطاری می دن. هر روز ظهر موقع نماز، بر و بچه های مهمان سرا به تعدادی از مساجد می رن و دعوت نامه ی افطاری رو بین مردم توزیع می کنن. دیروز دم افطار ما رو فرستادن ورودی صحن هدایت برای کنترل و راهنمایی. مثل همیشه، موج جمعیت بود و التماس و درخواست ملت که: آقا تو رو خدا اجازه بدید ما هم بریم، و صحنه های دردناک دیگه که شرحش مفصله.
در ضمن، هر شب توی یکی از صحن ها به طور تصادفی، افطاری مختصری در حد کیک و آب میوه توزیع می کنن. پخش کردن این پذیرایی هم هماهنگی های خاص خودشو داره. اول هر صف نماز، یک یا دو نفر از ما می ایستن و به محض شروع شدن تشهد رکعت سوم نماز مغرب، مثل برق بین صف ها راه می افتن و بسته ی هر نفرو می ذارن جلوش. خدا می دونه حواس چند نفر سر جاش می مونه. تا سلام نماز، همه ی بسته ها توزیع شده و تمام. ای ول سرعت!
لولویی به نام روزه
توی ماه رمضون، تمام آب های آشامیدنی حرم از سحر تا افطار قطع می شه. بماند که خیلی ها مسافرن، یا مریض، یا بچه، و خیلی پیش می آد که تشنه می شن و سرگردون که کجا آب بخورن. خوبه حداقل یه جاهای دور از چشمی توی حرم برای روزه خوری! درست کنن که این مشکل هم برطرف بشه و روزه، برای بچه ها لولو نشه.
دلم برا حرمت پر می‌زنه
دیروز سر پست توی بست شیخ بهاء الدین (به اشتباه، بهایی) به یاد کربلای چند هفته پیش، ذکرها و دم های اون جا رو با خودم زمزمه می کردم و یاد همه ی هم سفرای خوبم بودم. یا ابا عبدالله! حتی توی حرم پسرت، دلم برا حرمت پر می زنه ...
نعمت‌ها و پاسخ‌ها
باز هم همون بست شیخ بهاء، دختر خانومی رو روی ویلچر دیدم که با کمک مادرش به طرف حرم می اومد و لبش به ذکر مشغول بود. صحنه ی قشنگی بود. اون از نعمت پا محروم بود و از جواب دادنش هم راحت: لا یکلّف الله نفساً الا ما آتاها. (طلاق:7) ولی ما با داشتن نعمت سلامتی، هم شکرشو فراموش می کنیم و هم این که باید به خاطر این نعمت ها یه روزی جواب پس بدیم. اون روز هم دیگه نمی شه خدا رو پیچوند: الیوم نختم علی افواههم و تکلّمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم بما کانوا یکسبون. (یس:65)
ای اصفهانی!
«آقا! این جا ثواب کردن، گناه داره؟» اگه لهجه هم نداشت، باید از این طرز سئوال کردن می فهمیدی که طرف، اصفهانیه. یه پسر 13-12 ساله که خیلی سرزنده و پرانرژی به نظر می رسید. ازش پرسیدم: چطور؟ گفت: من برای پدر و مادرم ویلچر گرفتم و بعد که اونا رو رسوندم حرم، چند تا پیرمرد و پیرزن رو هم سوار کردم و به مقصد رسوندم. ولی یکی از خادما بهم گفت که این کارت «حرومه» و اگه یه بار دیگه ببینمت، می دمت تحویل انتظامات. بعد از پیشنهاد چند راه برای فرار از دست این گیرها، بهش دلیل اعتراض اون خادمو توضیح دادم: بعضی ها پیدا می شن که در قبال این کار از زائرا پول می گیرن. زائر از همه جا بی خبر هم که نمی دونه و حتی با افتخار این پولو می ده. پسر اصفهانی با تعجب پرسید: این جام از این جور آدما می آن؟ گفتم: این جا همه جور آدمی می آد.
توفیق کمیاب!
دیروز سر پست، توفیق کمیابی نصیبم شد. خانمی از کنارم رد شد و سلام کرد. جوابشو دادم و وقتی برگشت، دیدم عیال هستن. داشتن تشریف می بردن باب الرضا علیه السلام سر پست. خوش و بشی کردیم مختصر؛ چون مفصلش دردسر سازه. حتی توی مهمان سرا اجازه نمی دادن با هم غذا بخوریم! الانشو نمی دونم چون خیلی وقته نرفتم.
افتتاحیه
دیشب رواق جدید «دار الحجّة» رو افتتاح کردم! زیر صحن انقلاب (سقاخونه) رو خالی کردن و از بست شیخ طوسی (ره) و شیخ حرّ عاملی (ره) براش ورودی گذاشتن با پله برقی و تشکیلات. توفیق شد اولین دعای افتتاح امسالمو اون جا بخونم. غرق مناجات تو یه گوشه ی دنج، یکی از خادمای خواهر وظیفه شناس موقعیت نشناس، اومد تذکر داد که: برادر! این جا مخصوص خواهرانه. بفرمایید جلوتر. آخه خواهر همکار! یه ذره انعطاف داشته باش. این موقع، بعد افطار که این جا کسی نیست. توی رواق به اون بزرگی، حد اکثر 20 نفر نشسته بودن. بلند شدم و رفتم یه جای دیگه. به اوج دعا (قسمتای امام زمانی) رسیده بودمبه رواق دار الحجّة خوش آمدید که دیدم چراغا داره خاموش می شه و صدای خادما می‌آد که: بفرمایید. رواق تعطیله! گازو گرفتم و بعد از یکی-دو بار مهلت خواستن از خادما دعا رو تموم کردم. اینم از افتتاحیه ی افتتاح که کوفتمون شد!

چند تا عکس هم گرفتم (ای قانون‌شکن!) که یکی‌شو این‌جا می‌ذارم. بقیه‌شو این جا ببینید.




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ سه شنبه 87/6/19 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم