دیشب توفیقی اجباری دست داد تا شب سنگین نوزدهم ماه رمضون - ضربت خوردن امیر المؤمنین علی علیه السلام - توی حرم پسرش علی بن موسی الرضا(ع) باشم. از عصر به بعد، پیامکبارون شده بودم که: التماس دعا. کشیک ما بعد از نماز مغرب و عشا شروع میشد. نماز صحن آزادی که تموم شد، با خودم فکر میکردم که خدا توفیق داده در بهترین زمان ممکن، تو بهترین مکان روی زمین باشم و برای بهترین بندهی خدا گریه کنم. این فکر، اشک شوق و شزمساریمو جاری کرد. تو لحظاتی که میشد سیمم وصل بشه - چون در سایر لحظات باید اوضاعو کنترل میکردیم - از خدا برای همهی ملتمسین دعا، بهترینها رو خواستم؛ بهخصوص وقت گفتن «بعلی بن موسی» که همه به احترام امام رضا(ع) بلند میشن و رو به ضریحش میایستن.
شما هم منو تو این شبای باقیمونده فراموش نکنید.
پ.ن. نگاه هنرمندانهی دوست عزیزم محسن بخشنده، عکاس روزنامهی خراسان و کلی خبرگزاری تو مشهد، رو به مراسم دیشب حرم، اینجا ببینید.
موضوعات مرتبط:
برچسبها: خاطرات خدمت