سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

و هدی من اعتصم بکم

برای «هادی» جامعه بودن باید «جامع» بود و «کبیر»، و چه کسی جز تو و پدران و فرزندان طاهر و مطهرت، این­ ها را یکجا در خود دارد؟ که انسان کامل باشد و نشان کمال؟
امروز آمده­ ام از شما بگویم و بر شما بگریم ای هادی مظلوم دیروز و امروز! و شاید اولین مایه­ ی اشک­ افشانی بر غربتتان، همین باشد که برای دانستن و نوشتن درباره­ ی شما، باید ساعت­ ها بگردم و بخوانم و عاقبت، چنان که باید، منبع و مطلب شسته و رفته­ ای به دست نیاورم که از منِ غافل امروزی دردی دوا کند.

دست به دامان خودت می­ شوم و در دریای «زیارت جامعه­ ی کبیره» فرو می­ روم که خودت به ما شیعیان آموخته­ ای:

چون به درگاه حرم امامت رسیدی، بایست و شهادتین را بگو تا توحید و نبوت را  مرور کرده باشی. تا رسیدن به قبر مطهر، سه بار بایست و «الله اکبر» بگو تا جانت از عطر صد تکبیر سرشار شود و خدایت را از هر کبیری، اکبر بدانی. و بعد، ما را با عباراتی زیارت کن که خود یادت می­ دهیم، که امامانت را نه کم و نه زیاد معرفی کند.
تو در جای جای زیارت جامعه­ ی کبیره، عهد بندگی خود را با خدا یادآور می­ شوی:

السلام علی محالّ معرفة الله، و مساکن برکة الله، و معادن حکمة الله، و حفظة سرّ الله، و حملة کتاب الله ...

و باز بندگی­ ات را روشن و رسا اعلام می­ کنی و «امام» را رهبری می­ شناسانی که مردم را به سوی «خدا» و رضایت او می­ خواند، در امر «خدا» مستقر و ثابت­ قدم است، در محبت «خدا» ذره­ ای کم نمی­ گذارد، توحید «خدا» را به ذره­ ای ناخالصی نمی­ آلاید، تنها امر و نهی «خدا» را آشکار می­ کند، بنده­ ی بزرگ­ داشته­ ی «خدا»ست که از گفته­ ی «خدا» پیشی نمی­ گیرد و پیوسته فرمان­ بردار «خدا»ست:

السلام على الدعاة الى الله، و الأدلاء على مرضات الله، و المستقرّین فى امر الله، و التامّین فى محبّة الله، و المخلصین فى توحید الله، و المظهرین لأمر الله و نهیه، و عباده المکرمین، الذین لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون ...

همه­ ی این­ ها را می­ خوانم و بر مظلومیتت می­ گریم که هنوز بی­ معرفتان، زیارت جامعه­ ی کبیره­ ات را «مرام­ نامه­ ی تشیع غالی» می­ خوانند!

در سامرا که غریب بودی و در حصر و حبس؛ بگذار بر غربتت در خانه­ ی خودت و مدینه­ ی جدت اشک بریزم. بگذار بگریم که باید در مدینة النبی (ص) چنان روزهای سختی را بر آل علی (ع) ببینی که زنانشان جامه­ ای مناسب نماز نداشته باشند و منتظر بمانند تا یکی­ شان نماز بخواند و تنها جامه­ ی باقی­مانده را به دیگری بدهد. بمیرم که در مدینه آن­ قدر غریب شوی که دست به قلم ببری و از ظلم حاکم ظالم شهر به ظالم دیگری چون متوکل شکوه کنی. و دست آخر تن به هجرتی ناخواسته بدهی و اولین امام محبوس سامرا شوی.

و بمیرم که در سامرا، متوکل که خود، شما را با التماسی مزورانه دعوت کرده است، روز اول در کاروان سرای گدایان جایتان دهد. و هر چند شما باطن کاروان سرا را به آن شیعه در شکل باغ و بستان و حور و غِلمان نشان دهید، باز هم سختمان است که دشمنانتان شاد شوند و شما را بر خاک خفت بپندارند.

برایت می­ گریم که این روزها در فضای مَجازی که گویی هر چیزی در آن مُجاز است، به شما اهانت می­ کنند. و ما داغداران غربتت با سوگ­ هایی چون «موج وبلاگی جانم فدای حضرت هادی» سیاه­ پوشت شده­ ایم.

یا علی بن محمد الهادی! روز شهادت تو بی­ روضه به سر نمی­ شود. دومین «ابن الرضا» باید میراثی از جد غریبش داشته باشد و سمّ ستم سامرا جانش را بیازارد تا یاد مولای شهر ما را زنده بدارد.
تو داغدار تخریب قبر مطهر جدت حسین (ع) به دست متوکل بودی. پس پایان روضه­ ات با یاد کربلا طعمی دیگر دارد. فرزند مطهرت امام حسن عسکری (ع) در عزایت گریبان چاک داد. جانم فدای عمه­ ات زینب (س) که دوست داشت همان عصر عاشورا از داغ برادر، پر بکشد، اما خود را برای روزهای مبادای حسین (ع) نگه داشت تا روضه­ خوان همیشه­ ی عاشورا شود:

به دورت خیل دشمن فوج می­ زد
کنارت شطی از خون موج می­ زد

تنت هر چند در گودال افتاد
سرت بر نیزه پر در اوج می­ زد




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ دوشنبه 90/3/16 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم