سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
حرم مطهر حضرت عبدالعظیم الحسنی (ع)
در ولایت ما «شاه» دو معنا دارد آقا جان! یکی آن کسی است که بر گرده‌ی مردم سوار می‌­شود و تاج بر سر می­‌گذارد و خود را «شاه» می­‌خواند و دیگری آن­‌که آن­‌قدر نازنین است که تاج سر مردم می‌­شود و همان مردم، او را «شاه» خود می­‌نامند و می‌دانند. از آن روست که مردمان ولایت ولاء، حسین بن علی (ع) را «شاه کربلا» می­‌خوانند و امام رضا (ع) را «شاه خراسان». شما را هم اگر «شاه عبدالعظیم» می­‌گوییم، از آن روست که تاج سر ما شده‌­اید و از «ری»، عطر آل محمد (ص) را در سر تا سر این سرزمین می­‌پراکنید. تا شاه شما باشید، این مردم همه، رعیت­تان­‌اند به افتخار.
و چرا شاه نباشید وقتی که نسب از «سالار جوانان بهشتی» دارید و بوی امام حسن مجتبی (ع) را می­‌دهید؟ و این عطر و بو، نه تنها به این «نسبت» افتخار آمیز است، که حکایت از «تناسبی» زیبا دارد که شما آن را به اوج رسانده‌­اید.
و چرا شاه نباشید وقتی که امام هادی (ع) شما را از «شیعیان حقیقی» خود می‌خوانند؟ وقتی که در زیارت حضرت ایشان، تنها دل‌­نگرانی­‌تان وجود خللی در عقیده است، آن‌چنان که سفره‌ی ایمان­تان را در برابر امام (ع) می‌­گشایید و عقایدتان را یک به یک به محضر ایشان عرضه می‌کنید تا امام هدایت، بر آنان مهر تأیید بزنند که: «به خدا سوگند، این همان دینی است که خداوند برای بندگان خود پسندیده است. بر آن پایدار بمان و خداوند تو را در دنیا و آخرت ثابت­‌قدم نگه دارد»
و چرا شاه نباشید وقتی که حضرتش شیعیان را در کار دین به شما حوالت دهند و زیارت شما را هم­‌پایه با زیارت حسین (ع) بشمارند؟
و چرا شاه نباشید وقتی که سایه‌ی سر ما، امام رضا (ع) شما را لایق رساندن پیام خود به شیعیان بدانند؟ هر بار که در لابه‌لای صفحات زیارت­‌نامه­‌های سبز رنگ حرم امام رضا (ع)، سفارش­‌های ایشان را به شیعیان از زبان شما می­‌شنوم، قدردان معرفتتان می‌­شوم که پیام امام مهربان را به ما رسانده­‌اید:
«ای عبدالعظیم! سلام مرا به دوستانم برسان و به آن‌ها بگو: شیطان را به دل‌­های خود راه ندهند. در گفتار خویش، راستگو باشند و امانت را ادا کنند. از جدال و نزاع بیهوده‌­ای که سودی برایشان ندارد دوری کنند و خاموشی را پیشه‌ی خود سازند. به همدیگر روی آورند و به دیدار و ملاقات هم بروند، زیرا این کار موجب نزدیکی به من است. خود را به دشمنی و بدگویی با یکدیگر مشغول نسازند، زیرا با خود عهد کرده‌­ام که اگر کسی چنین کاری انجام دهد و دوستی از دوستانم را ناراحت کند یا به خشم آورد، خداوند را بخوانم تا او را در دنیا با شدیدترین عذاب­‌ها مجازات کند و در آن سرا نیز از زیان‌کاران خواهد بود. به آن‌ها بگو: همانا خدا نیکوکارانشان را آمرزیده و از خطای گنه­‌کارانشان درگذشته است، مگر کسانی که به خدا شرک ورزیده یا دوستی از دوستانم را آزرده یا کینه‌ی آن‌ها را با دل بگیرد. به­‌درستی که خداوند او را نخواهد بخشید تا آن­‌که از کردار ناشایست خویش دست بکشد. هر گاه از این اعمال نادرست دوری گزیند، آمرزش خدا را شامل خود کرده است وگرنه، روح ایمان از قلبش بیرون رفته و از ولایت ما خارج شده است و بهره‌­ای از ولایت ما نخواهد برد و من از آن به خدا پناه می‌برم.»
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
تا حرف آب را برساند به گوش خاک
در عین وصل رخصت هجران گرفته است
هم تا بهار را به جهان منتشر کنند
دریا ز باد و باران پیمان گرفته است
تجدید نوبهار به باران رحمت است
باران، که خوی حضرت رحمان گرفته است
ای تشنگان شهر فراموش! خواب نیست
آری، حقیقت است که باران گرفته است
بر جاده‌های یخ‌زده این رد گام کیست؟
این بیرق از کجاست که جولان گرفته است؟
بوی مدینه می‌وزد، این شور از کجاست؟
آیا رضاست راه خراسان گرفته است؟
بر کشتی نجات بگوییدمان که کیست
این ناخدا که دست به سکان گرفته است؟
ری کربلاست یا تو حسینی، که هجرتت
بغداد را چو شام گریبان گرفته است؟
ری خاک مرده بود، بگو کیستی مگر؟
کاینک به ضرب گام شما جان گرفته است
ایران به دست تیغ مسلمان نشد، که حق
این خاک را به قوت برهان گرفته است
برهان تویی که آینه‌واری امام را
نه نایبی که حکم ز سلطان گرفته است
پیغام غیبت است که انشاد می‌کنی
در نشئه‌ی حضور که پایان گرفته است
غیبت حضور عالم غیب است، وز نهان
خورشید سایه بر سر انسان گرفته است
ری پایتخت عشق علی شد، چنان‌که قم
عشقی که بال بر سر ایران گرفته است
تهران چه بود و چیست؟ دهی در تیول ری
این آبروی توست که تهران گرفته است
بویی اگر ز نام خدا دارد این دیار
بی‌شک ز باغ فیض تو سامان گرفته است
یا سیدالکریم! نگاه عنایتی
تهران تو را دو دست به دامان گرفته است
از تشنگان شهر فراموش یاد کن
تا بشنویم باز که باران گرفته است
(امید مهدی­‌نژاد)
این نوشته در روزنامه قدس



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌ها
به‌تاریخ جمعه 90/12/5 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم