دیشب آمده بودم در حَرَمت گریه کنم تا دلت به حالم بسوزد و دعایم کنی؛ دلم به حال خودت سوخت. به حال تو یا علیبنموسیالرضا(ع)، به حال امیرالمؤمنین(ع) و به حال امام زمان(عج) که دیشب شبش بود. دلم سوخت که حُرمت شب قدر در حَرَمت شکسته شد. دلم سوخت که «بعلی بن موسی» و «بالحجة»، بر خلاف شبهای دیگر، بیسوزوگداز گذشت تا رسوایی از این بیشتر نشود.
ولی چرا باید بیعدالتی در جامعه آنقدر زیاد باشد که مردم از حرفهای «ناطق» مراسم شب بیستوسوم حالشان به هم بخورد و در اعتراض به او بر پا بایستند و صلوات بفرستند؟ تو که دیدی مردم بودند، نه «اغتشاشگران» و «تعدادی از جوانان افراطی». دیشب دلم به حالت سوخت امام مهربان من! این مردم را ببخش؛ کاسهی صبرشان لبریز شده بود. کاسهی صبرشان لبریز شده است؛ خودت برای فرج دعا کن.
پ.ن. اصل خبر در بازتاب امروز
موضوعات مرتبط:
برچسبها: خاطرات خدمت