سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

 

اَه! کجا موندی؟ یک ساعته این‌جا معطل‌ام! مگه نگفتم قرارمون...؟

این جملات را زیاد در حرم می‌شنوم، وقتی که زن و شوهری با هم برای بعد از زیارت قرار گذاشته‌اند و حالا، آقا منتظر خانم مانده است.

ولی مورد شب میلاد امیرالمؤمنین(ع) کاملاً فرق داشت. ورودی مسجد گوهرشاد از بست شیخ بهایی، سراغ خانمش را می‌گرفت که در ایوان طلای صحن آزادی با او قرار داشت. راهنمایی‌اش که کردم، با خوش‌حالی فوق‌العاده‌ای گفت: «آقا خیلی ممنون! این بزرگ‌ترین هدیه‌ایه که امروز به من دادید. اگه حاج‌خانوم رو پیدا نمی‌کردم...»

یاد آن مردهای غرغرو افتادم؛ مردهای پرجذبه! مردهای مرد! اگر مردهای زن‌ذلیل «زی‌ذی»‌اند، لابد این آقا «زی‌زی‌ذی» بود، یعنی «زیادی زن‌ذلیل»!

آدم این‌قدر زن‌ذلیل؟! آن‌هم یک روز قبل از روز مرد؟!




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ سه شنبه 93/2/23 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم