سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ


دیگر وقت خداحافظی رسیده است. دلم برای این فضا تنگ می‌شود: برای خاطره‌ها، التماس دعاها، پیام‌های خصوصی و عمومی زائران دوردست، نزدیک ده سال وبلاگ‌نویسی و... .

امروز کبوتر حرم پر می‌کشد به... .

*****

واقعاً فکر کردید کبوتر حرم می‌گذارد و می‌رود؟! آن‌هم روز ولادت حضرت مادر؟!

گفتم خداحافظی، ولی نه خداحافظی با شما و حرم و خاطرات. خداحافظی با این وبلاگ که دیگر در شأن شیفتگان شاه خراسان نیست.

دیری بود که می‌خواستم پابه‌پای شما به صحنی بزرگ‌تر و آبرومندتر بروم. حالا، به‌پاس همراهی‌تان در این چند سال و به یُمن قدم‌های بابرکت حضرت فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها، رونمایی از سایت کبوتر حرم را اعلام می‌کنم.

چند نکته:

1. صحن جدید را دیشب مادربزرگم، مادر شهید مرتضی زارع مهنه، با بسم‌الله و یا فاطمه‌ی زهرا رونمایی کرد. شادی روح شهدا صلوات.

2. این صحن هنوز در شأن امام‌رضا علیه‌السلام و زائرانش نیست. با همه‌ی فشردگی فرصت و با همه‌ی کوشش‌های برادر عزیزم، مرتضی، که همه‌ی بار سایت بر دوش او بوده، باز هم آن را از جایگاه زائران امام مهربان، پایین‌تر می‌دانم. همچنان که در این سال‌ها همراه بودید، صبوری کنید تا ذره‌ذره خوش‌نقش‌تر شود.

3. در صحن جدید، فقط خاطرات خدمت را خواهید خواند. از نوشته‌های دیگر خبری نیست. البته برای نوشته‌های دیگر هم باید چاره‌ای بیندیشم. عجالتاً به کانال تلگرامی کبوتر حرم بپیوندید.

4. همه‌ی خاطرات این وبلاگ را به صحن جدید منتقل خواهم کرد: سر فرصت و اندک‌اندک.

*****

کبوتر حرم پر می‌کشد به:

www.khademaneh.ir




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ چهارشنبه 95/1/11 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

 

خُب... سال 94 هم با همه‌ی بالا و پایین‌هایش گذشت. برای من سالی بود فاجعه‌بار که فقط نگاه عنایت امام‌رضا(ع) سرپا نگهم داشت.

همین سال فاجعه‌بار اما خبرهای خوش هم داشت. یکی در همین روزهای پایانی: رتبه‌ی اول جشنواره‌ی رسانه‌های دیجیتال رضوی برای کبوتر حرم. نشان سرآمد و لوح افتخار و سه سکه‌ی بهار آزادی.

حس کردم دیگر وقت خداحافظی است: خداحافظی در اوج. دیر یا زود باید رفت.

ساعت هشت صبح فردا، با آخرین نوشته از اینجا خواهم رفت.

یا علی




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ چهارشنبه 95/1/11 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

 

و خدا ما را خواند ...

در پرورش من عملاً هیچ حرفی از دین در میان نبود. بی‌آن‌که دلیلش را بدانم، من را غسل تعمید دادند و به دین مسیحیت درآوردند، به نظرم به‌خاطر این‌که در خانواده‌‌‌ی ما این شتری بود که درِ خانه‌‌‌ی همه می‌خوابید ...

تا این‌که یک روز قرآن را برداشتم و باز کردم و ناگهان این آیه را در برابر چشمانم دیدم: «اگر فرشتگان را بر آن‌ها بفرستیم و مردگان را بر آن‌ها برانگیزیم، باز هم ایمان نخواهند آورد مگر به خواست خدا ...» (انعام:111) ...

یک بار نامه‌ای به خدا نوشتم و آن را پشت شوفاژ اتاقم مخفی کردم؛ به این خیال که خدا، اگر وجود داشته باشد، می‌آید، آن را برمی‌دارد و دعاهایم را مستجاب می‌کند. اما فردا، نامه­‌ام از جایش تکان نخورده بود ...

یک روز در سایتی برخی پیش­گویی‌های علمی قرآن را می­‌خواندم که به آیات 37 و 38 سوره­‌ی «الرحمن» رسیدم ... این آیه از نابودی منظومه­‌ی شمسی ما سخن می­‌گوید. ذیل آن هم لینکی به سازمان فضایی آمریکا (ناسا) به چشم می‌خورد. نمی­‌دانستم آن صفحه چه مطلبی دارد، ولی وقتی روی آن کلیک کردم چیزی دیدم که زبانم را بند آورد و اشک در چشمانم حلقه زد. حالا ـ اگر باز هم شکی باقی مانده بود ـ دیگر یقین کردم که اسلام دین حقیقی خداوند است ...  دنبالم بیا ...


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: تازه‌مسلمانان

به‌تاریخ یکشنبه 90/4/12 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم