سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

 

شاید تا آن روز قدر کار معلمی را این‌چنین درک نکرده بودم. بچه‌های کلاس سوم راهنمایی آن ساعت معلم نداشتند و من، معلم زبان انگلیسی آن روزها، قول داده بودم که در چنان موقعیتی سراغشان بروم و برای آن‌ها که در آستانه یا اوایل سن تکلیف به سر می‌بردند، درباره‌ی مسائل مبتلابه دینی حرف بزنم. کاملاً دوستانه وارد شدم و سعی کردم لحنم اصلاً موعظه‌گرانه و تحقیرکننده نباشد. از سرریز معارف هم پرهیز کردم و فقط از مسائلی مثل تقلید، غسل‌های واجب، استبراء و... گفتم. بعد از کلاس، سیل سئوال‌ها به طرفم سرازیر شد، اما در این میان، سئوال صادقانه‌ی یکی از بچه‌ها - که کم‌وبیش سابقه‌ی شیطنت و بازیگوشی هم داشت - من را به فکر فرو برد: «آقا! ما یک توبه‌ی خیط (اساسی و درست‌وحسابی در لهجه‌ی مشهدی) لازم داریم. چه‌کار باید بکنیم؟» گفتم: «لازم نیست کار خاصی بکنی؛ فقط از خدا عذرخواهی کن و تصمیم بگیر دیگر آن گناه را انجام ندهی.»

 آن روز تازه فهمیدم چقدر مدیون معلمانم هستم و تازه فهمیدم معلم فقط آن آقا یا خانمی نیست که سر کلاس می‌آید، بلکه هر کس که گوشه‌ای از زندگی مثل بچه آدم را یاد آدم بدهد، معلم اوست. از همین رو، اولین و بزرگ‌ترین معلم، خود خداست که اسماء را به آدم تعلیم داد و وقتی که آدم به شیطان اعتماد کرد، باز هم خدا معلمش شد و یادش داد که چگونه با توسل به آن پنج معلم برگزیده، فاطمه و پدرش و همسر و فرزندانش علیهم‌السلام، رضایت خدا را بخرد. آدم آن «توبه‌ی اساسی» را از خود خدا یاد گرفت.

معلم‌های عزیز! ما همچنان به آن «توبه‌ی اساسی» نیاز داریم. یادتان را گرامی می‌داریم و حقتان را فراموش نمی‌کنیم.

 




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌ها
به‌تاریخ دوشنبه 91/2/11 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

طرح از محمود نقوی

پشت به دیوار باران‌خورده‌ی صحن انقلاب، روبه‌روی پنجره‌فولاد و گنبد طلا، نگران چشمه‌ی چشم‌هایم ایستاده بودم که در پایان خدمت هفتگی، آن هم در ایام فاطمیه، خشکیده بود. زیارت امین‌الله «منتخب ادعیه و زیارات» به ابتدای صفحه‌ی سوم رسیده بود و من همچنان منتظر اشک بودم که «و اعلام القاصدین الیک واضحة» دلم را به کوچه‌های مدینه کشاند. خدایا! هر کس که آهنگ تو کند، نشانه‌هایش آشکار است. هر کس در کوچه‌های مدینه به دنبال تو بگردد، گذارش به خانه‌ای خواهد افتاد که «سد الابواب الا بابه». رسیدن به این خانه، نشانی نمی‌خواهد؛ خانه‌ی فاطمه - سلام‌الله علیها - را راحت می‌شود شناخت، از در سوخته‌اش!




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌هاخاطرات خدمت
به‌تاریخ دوشنبه 91/2/4 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

اتوبوسی که به سمت حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام در حرکت بود، روبه‌روی ایستگاه صلواتی پذیرایی از عزاداران فاطمی ترمز زد. چشمم به بیتی افتاد که بر پرده‌ی مشکی نقش بسته بود و بد جوری با دلم بازی کرد:

نمی‌خواهم برنجانم کسی را بی‌سبب، اما
چگونه مرگ یک مادر، چهل تن متهم دارد؟! 




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌ها
به‌تاریخ جمعه 91/1/25 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

اذن دخول حرم امام رضا علیه‌السلام

یا امام رضا (ع)!
امروز
بار دیگر بر آستان حرمت
اذن دخول
با روضه‌ی مادرت
عجین شد
آجرک الله فی مصیبة امّک الصدیقة الشهیدة!




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌هاخاطرات خدمت
به‌تاریخ پنج شنبه 91/1/17 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

آهسته میان تنگ، ماهی، دلتنگ
گوید: دل تنگ بهتر از صد دل سنگ

امسال نهنگ است، خدایا! نشود
حال دل من قصه‌ی ماهی و نهنگ

سال نو همه‌ی دوستان مبارک. برای شما هم همان آرزویی را می‌کنم که دیروز بعد از تحویل سال برای زائران امام رضا علیه‌السلام با صدای بلند داد می‌زدم: «سال خوشی داشته باشید در پناه امام رضا (ع)». ان شاء الله همین روزها با خاطرات لحظه‌ی تحویل سال برمی‌گردم. یا علی




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌ها
به‌تاریخ چهارشنبه 91/1/2 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

 

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
هر چه می‌کشم از بی‌صاحبی است، آقا جان! نه این‌که صاحب نداشته باشم؛ دارم، دستم از دامنش کوتاه است. نه این‌که او دستم را پس زده باشد، خودم لیاقت نشان نداده‌ام و دامن عنایتش را به بیابان غیبت تبعید کرده‌ام. ما ایرانی‌ها نوروز را با سر زدن به بزرگ‌ترها آغاز می‌کنیم. بزرگ‌تر همه‌ی ما شمایی، یا علی بن موسی الرضا (ع)! دنبالم بیا ...


موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ چهارشنبه 90/12/24 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

 

عملیات نصب پنجمین ضریح امام رضا (ع)

از پشت آن حایل چوبی سبز رنگ، صدای چکش و تیشه و جابه‌جا کردن خاک و سنگ می‌آمد. لابد آن‌ها هم که در آن سو بوده‌اند، از این سو صدای گریه و ناله و دعا و توسل می‌شنیده‌اند.  دنبالم بیا ...


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌ها

به‌تاریخ چهارشنبه 90/12/17 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

السلام علیک یا أخت ولی الله

دیشب بعد از خدمت جبرانی - که از حسن اتفاق با شب وفات حضرت فاطمه‌ی معصومه سلام الله علیها هم‌زمان شده بود - در رواق دارالحجة (عج) روبه‌روی تابلویی نشستم که نزدیک‌ترین مکان به قبر اصلی امام رضا علیه‌السلام را نشان می‌دهد. بعد از زیارت «امین الله»، مفاتیح را ورق زدم تا به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها برسم و از همان‌جا به آستانش توسل کنم. این بار در زیارتش، این جمله توجهم را جلب کرد: «اللهم و رضاک و الدار الآخرة» خدایا! رضای تو را می‌خواهم و خانه‌ی آخرت را.

رضای تو؛ رضای تو، امام رضاست. رضای تو را می‌خواهم.




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ شنبه 90/12/13 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

یا فاطمة اشفعی لی فی الجنة

آن خاک که بوستان عشق نبوی است
سرسبز از امتحان سرخ علوی است

از عطر رضا حریم معصومه‌ی قم
انگار که آستان قدس رضوی است

دلم برای زیارتش تنگ شده است. در سال‌روز رحلتش, به پیشواز فاطمیه می‌رویم.
در همین حال و هوا:
چند خط زیارت




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ شنبه 90/12/13 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

 

ایوان طلای صحن آزادی

از برابرم رد شد و داخل رواق شیخ حر عاملی (ره) - ورودی رواق دارالحجة (عج) از بست شیخ حر عاملی (ره) - سرکی کشید، اما وارد نشد. آن روز من را آن‌جا کاشته بودند تا مراقب باشم غیر از زوج‌های جوان دانشجو که برای مراسم می‌آیند، کسی وارد رواق نشود. پیرزن دوباره برگشت و باز سرکی کشید. احساس کردم دارد دنبال چیزی یا حایی می‌گردد. نگاهم را متوجه‌اش کردم تا اگر احساس خجالت می‌کند، راحت بتواند سئوالش را بپرسد. از بالا بردن دست‌ها به حالت تکبیرة‌الاحرام و نشان دادن دو انگشت، فهمیدم می‌خواهد دو رکعت نماز بخواند. با چوب‌پر اشاره کردم که باید به رواق اصلی برود. ولی او اصرار داشت در کنار جوان‌ترها نمازش را بخواند. شاید یاد جوانی‌اش افتاده بود!

 مزاحمش نشدم؛ آخر او هم مزاحمتی نداشت. نفهمیدم عاقبت نمازش را کجا خواند. فقط در دلم به‌ش گفتم: «زبان بی‌زبانی تو را من نمی‌فهمم؛ آقا که می‌فهمد. برو پیش امام رضا - علیه‌السلام - و با خودش حرف بزن. او جوابت را به زبان خودت می‌دهد. تو هم زبان او را خوب می‌فهمی. خوشا به حال تو با آن درد دل‌هایی که بی هیچ کلامی به محضر آقا می‌بری.»




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ جمعه 90/12/12 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم