سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

هر چه سعی کردم به پاس یک خدمت هفتگی برسم، نشد. از صبح سر کار بودم و نتوانستم به دیدن مادرجان (مادربزرگم) که از مکه آمده بود، بروم. اگر شب هم به ولیمه نمی‌رسیدم، خیلی بد می‌شد. حالا که پاس دو رسیده بودم، باید تا ساعت ده شب در حرم می‌ماندم و حداقل ساعت یازده به خانه‌ی مادرجان می‌رسیدم.

صحن غدیر در آن فاصله‌ی ساعت چهار تا شش بعد از ظهر تابستان، خلوت‌تر از همیشه‌اش بود. در حال خدمتی که حتی - پناه بر خدا - تسبیح گرداندن در آن خلاف به شمار می‌آید، سپری کردن دو ساعت بدون راهنمایی و خدمت به زائران حضرت، آدم را کلافه می‌کند و تنها راه چاره صحبت کردن با هم‌پاس‌هاست، که البته آن هم خلاف مقررات است! گرم صحبت بودیم که پاس‌بخش سر رسید که: «آقای عبداله‌زاده! شما چرا؟ از بالا بی‌سیم زده‌اند که دارید سر پُست صحبت می‌کنید...»

در راه برگشت به آسایشگاه هم از عنایت یکی از مسئولان بخش محروم نماندم. چنان گیر سه‌پیچی داده بود که هم‌پاس بزرگوارم که آن روز مهمان کشیک ما بود، به عذرخواهی افتاد که اصلاً تقصیر او بوده است!

سومی‌اش را اما خدا به خیر گذراند وقتی که مسئول کشیک بعد از عنایات خاص خودش! گفت: «حالا جریمه‌ای که به جای ساعت هشت، ساعت هفت بروی سر پُست. هشت‌ونیم هم می‌توانی بروی خانه.» من هم ازخداخواسته گفتم: «چشم حاج‌آقا!»




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ پنج شنبه 91/4/22 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم