سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

 

حجت الاسلام محسن قرائتی

از قرائتی گچ و تخته سیاه تا qaraati.net  همان طلبه بذله گو و خنده رو و ساده گو باقی مانده است. نسبت به ده سال پیش که در عمره دیدمش، لاغرتر شده و به ظاهر، ناخوش احوال تر. تقریباً به زحمت راه می رود و شکسته تر از تصویری است که در تلویزیون می بینیم.  برای مصاحبه با او خودم را با همه سنگینی بعد از افطار به صحن جامع رضوی رسانده ام. به اواخر صحبت های هر شبه اش در حرم امام رضا (ع) می رسم و روایتی که «رسول خدا (ص) در تابستان لباس هایش را در دیگ آب می جوشاند» و «امام رضا (ع) رختخواب مهمان را خودش پهن کرد و از او خواست نگاهش را بدزدد تا اگر مهمان قبلی آن را آلوده کرده باشد، رختخواب تمیزی بیاورد و فردا صبح به مهمان فرمود که خودش رختخواب را جمع کند تا اگر آلودگی پیش آمده باشد، پیش امام خجالت نکشد.» مصاحبه به دلیلی که خواهید خواند، انجام نمی شود و چه بهتر! تصور کنید الآن گفتگویی اتو کشیده پیش رویتان بود پر از عبارت هایی مثل «کاربردی کردن آموزه ها» و «راهکارهای علمی و عملی» که قرار بود از آقای قرائتی بپرسم. من که خودم چنین مصاحبه هایی را نمی خوانم!
به ذهنم می رسد که هر چه را در همان چند دقیقه دیده و شنیده ام به روی کاغذ بیاورم، ولی شک برم می دارد که نکند این نوشته روزنامه ای، تبلیغ شخصی خاص بشود. وقتی یادم می آید که رهبر همین یک ماه پیش در جمع اساتید و فارغ التحصیلان مرکز تخصصی مهدویت، چه تمجید پر و پیمانی از آقای قرائتی کردند و او را «یک نمونه بسیار خوب و درس آموز» خواندند که «خلأها را پر کرده» و «صفا و خلوص ایشان» را مهم تر از کارهای ارزنده اش خواندند، خیالم راحت می شود. پس این شما و این حاصل ده دقیقه ای که با آقای قرائتی گذراندم.
حال مصاحبه ندارم!

بعد از برنامه «درس هایی از قرآن» حرم، به حضور دستیار آقای قرائتی می روم و بعد از معرفی می گویم که فلانی از جانب شما قول نیمه مساعدی داده است. جوان دستیار که گویا حافظ قرآن است و هنگام سخنرانی کنار آقای قرائتی می نشیند و به اشاره او آیات را تلاوت می کند، با تعجب می گوید که به فلانی گفته است که حاج آقا مصاحبه نمی کنند. در عین حال، توکل به خدا وارد اتاقی می شوم که آقای قرائتی همراه چند نفر دیگر برای استراحت نشسته اند. دستیار، درخواست من را به حاج آقا یادآوری می کند و آقای قرائتی با لحنی بی حوصله و چهره ای تقریباً ناراضی می گوید: «من حال ندارم.» از «حال مصاحبه ندارم»ش، حالم گرفته می شود، ولی می بینم دلیلش قابل قبول است: «من با هیچ روزنامه ای مصاحبه نمی کنم، چون همه حرف هایم را در تلویزیون می زنم. حرف هایم تکراری می شود. چرا حرف تکراری بزنم؟» بر اساس معیارهای خبرنگاری باید سریش شوم و هر طور شده از او مصاحبه بگیرم، حتی به قیمت تکرار حرف های تکراری. ولی اصرار چرا؟ او که فلان مسئول سیاسی نیست که با من مصاحبه نکند، برود پی بازی های کودکانه سیاسی اش. می نشیند مطالعه می کند تا خوراک «درس هایی از قرآن» را فراهم کند و ملت را نیم ساعت پای یک برنامه دینی شاد و سالم و مفید بنشاند. تازه همین الآن هم چند نامه مردمی دارد که باید به شان برسد.
استخاره

اولین چیزی که توجهم را جلب می کند، راهنمایی خواستن آقای قرائتی از قرآن است. در بین آن همه پیشنهاد و دعوت و برنامه، خودش را معطل نمی کند و تصمیم گیری اش را سریع به قرآن می سپارد. خودش دعای استخاره را می خواند، همان دستیار حافظ، قرآن را باز می کند، اول آیه را می گوید و قرائتی جواب را می گیرد.
پودر قرائتی!

از روی دفترچه تلفن، شماره ای را می گیرد که گویا رئیس دفتر آقای ضرغامی است: «آقای ضرغامی گویا شماره من را نمی شناسد و گوشی را بر نمی دارد. به ش بگو یا بردارد یا بزند! من منتظر هستم.» یک دقیقه نشده که ضرغامی زنگ می زند. آقای قرائتی درباره رونمایی نرم افزار تفسیر تصویری خود در نمایشگاه بین المللی قرآن حرف می زند که قرار است با حضور آیت ا... هاشمی شاهرودی برگزار شود (این مراسم چهارشنبه شب انجام شد). با ضرغامی خیلی راحت و خودمانی و با همان بذله گویی همیشگی حرف می زند: «این تفسیر، تفسیر قطره ای است، مثل آبیاری قطره ای. «پودر قرائتی» است! سه هزار جلسه تفسیر 4 الی 7 دقیقه ای به این صورت که متن آیه روی صفحه تلویزیون پخش می شود و یک قاری ممتاز بین المللی آن را می خواند. سپس من می گویم که عصاره آیه چیست.» و بعد درد دل می کند که: «حالا این تصاویر را شیراز به اصفهان نمی دهد، سازمان تبلیغات به اوقاف نمی دهد و ... هر کسی خودش را مالک می داند. این تفسیر وقف مطلق است و مالکش هیچ کس نیست. نرم افزار شده و قفل هم ندارد. همه می توانند آن را تکثیر کنند.» و بعد یادآوری می کند: «تلویزیون یک دوره تفسیر تصویری نداشته و این اولین نمونه است. البته بعدها دیگران چنین کارهایی انجام خواهند داد. ولی این تفسیر چهار درس برای مبلغان دارد: یک، کم حرف بزنند. دو، فیلمبرداری کنند [که برای آیندگان حفظ شود]. سه، فقط از قرآن بگویند، نه شعر و داستان و خواب و ... چهار، قفل نگذارند.» و باز سر درد دلش باز می شود: «چرا قفل می گذارند؟ بعضی می نویسند بر پدر و مادر کسی لعنت که این سی دی را تکثیر کند. خب دو روز دیگر می میری. چرا چهار کلمه سوادی را که خدا داده نمی دهی مردم استفاده کنند؟ خدا که روزی را می دهد.»
ماندنم باید توجیه داشته باشد

«سید جعفر ماهرخسار»، مداح باسابقه حرم، مداحی بعد از صحبت های آقای قرائتی در صحن را تمام کرده و به جمع ما می پیوندد. آقای قرائتی کاملاً آماده رفتن به زیارت شده که «به احترام سید» چند دقیقه دیگر می نشیند. ماهرخسار پیشنهاد می کند که: «اگر می توانید، تا آخر ماه رمضان بمانید. این جلسات جواب داده است.» و بعد ظریفانه می گوید: «هر چند شما که سخنرانی را تمام می کنید، کار ما سخت می شود. چون صدی هفتاد [همان هفتاد درصد مشهدی] مردم بلند می شوند و می روند و ما باید نظم را دوباره به مجلس برگردانیم. ولی با این حال ما پیه اش را به تنمان می مالیم. بمانید.» آقای قرائتی می گوید: «نمی دانم. شب های قدر را که قول داده ام. اگر کسی اینجا گیرشان نیامد، استخاره می کنم ببینم چه باید کرد. ماندنم باید توجیه داشته باشد.» و بعد می پرسد: «یعنی اگر به جای من واعظ دیگری بیاید، این قدر جمعیت نمی آید؟» ماهرخسار پاسخ منفی می دهد و شیخ جوانی که در جمع ماست، اضافه می کند که: «موقع سخنرانی شما جمعیت به سمت حرم هجوم می آورد و با تمام شدن برنامه شما، حرم تقریباً خلوت می شود.» آقای قرائتی می گوید: «اگر کار دیگری اولویت نداشته باشد، افتخارم این است که در اینجا باشم. بالاخره هیچ چیز که نباشد، زیارت امام رضاست.» و چقدر سخت است که آدم در میان این همه اصرار و تعریف و تمجید، خودش را گم نکند. من که باشم، کم می آورم!
چینی ها محرومند

آقای قرائتی کم کم برای رفتن به زیارت آماده می شود و می گوید: «من یک شب برای چین زیارت می روم، یک شب برای هندوستان، یک شب برای فراموش شده های تاریخ و ... واقعاً می گویم. غصه شان را می خورم. هزار میلیون کافر! آنها هم می شد مسلمان بشوند. آنها هم می شد بیایند توی حرم. محرومند. غصه شان را می خورم. شاید روزی نباشد که به چین فکر نکنم.»
بازار ابوسفیان و بازار امام رضا (ع)!

حاج آقا ماهرخسار با خنده و با اشاره به گله همان شب آقای قرائتی از تعطیل نشدن بازارهای اطراف حرم، می گوید: »غصه همین بازاری های خودمان را بخورید حاج آقا!» آقای قرائتی با تلخی می گوید: «بازاری ها را باید دیگر دری وری به شان گفت. یک ربع ببندید. حالا چقدر زرشک می فروشی توی این ده دقیقه؟» ماهرخسار می گوید: «شیخ حسین [انصاریان] گفته بود موقع نماز، بازار ابوسفیان [مکه] را می بندند، اما بازار امام رضا (ع) را نمی بندند! این ها [بازاری ها] بدشان آمده بود.» آقای قرائتی یادآوری می کند: «من هم همین را گفته بودم. یک ربع ببندند. آدم از مشهد توقع بیشتری دارد. آدم خوب خیلی توی مشهد هست، ولی باز هم توقع بیشتری می رود.»
حالا...!

حاج آقا در حال بیرون رفتن است که «و خدا ما را خواند» - کتابی که از سرگذشت تازه مسلمانان ترجمه کرده ام - را به او هدیه می دهم و می گویم مطالب جالبی هم از زبان آنها درباره قرآن دارد که شاید در منبرها به دردتان بخورد. شانه ای بالا می اندازد و می گوید: «حالا...» بیهوده قول نمی دهد. البته منظور من هم خدا وکیلی این نیست که کتاب من را تبلیغ کند (هر چند الآن تبلیغ شد!) هنگام خداحافظی، جوان دستیار باز هم به خاطر انجام نشدن مصاحبه عذرخواهی می کند، غافل از این که از دل این مصاحبه انجام نشده قرار است چنین مطلبی متولد شود!
قرائتی نامه

همچنان که آقای قرائتی گونه (ژانر) منحصر به فردی در بین روحانیان و مبلغان دینی است، این نوشته هم گونه منحصر به فردی در میان مطالب مطبوعاتی است؛ نه گزارش خبری است، نه گزارش غیر خبری، نه یادداشت، نه مصاحبه، نه مقاله و ... بنابراین شاید مناسب ترین عنوان برای این گونه، «قرائتی نامه» باشد. ولی گذشته از توفیق خواندن نماز عشا و چندین بار سلام دادن در حرم مطهر امام رضا (ع) و نوش جان کردن چای و خرما و شلیل حضرت، این نوشته اگر برای شما خوانندگان آبی نداشته باشد، برای من نانی خواهد داشت!

این مطلب در روزنامه قدس




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ یکشنبه 90/5/23 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم