این آگهی رو ورودی آسایشگاهمون نصب کردهَن:
این رو هم توی قسمتی که استراحت میکنیم. این یکی دیگه خیلی عصبانی بوده!
موضوعات مرتبط:
برچسبها: خاطرات خدمت
کبوتر حرم خاطرات خدمت در حرم امامرضا علیهالسلام
|
|
این آگهی رو ورودی آسایشگاهمون نصب کردهَن: این رو هم توی قسمتی که استراحت میکنیم. این یکی دیگه خیلی عصبانی بوده! موضوعات مرتبط: برچسبها: خاطرات خدمت بهتاریخ دوشنبه 89/8/17 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه «خوش به حال این کبوتر حرم! هر وقت دلش بخواد میره حرم و با امام رضا علیهالسلام درد دل میکنه. حتماً روز زیارتی رو هم از صبح تا شب حرم بوده و حسابی کیف کرده ...» نیازی به گفتن نیست؛ صدای این حسرت خوردنها و حسن ظنها رو از همین کامنتها میشه شنید. و من چقدر شرمنده میشم وقتی کمتوفیقی خودم رو میبینم. روز 22 ذیالقعده (یک روز قبل از روز زیارتی امام رضا (ع) که به روایتی روز شهادتشون هست)، دوست عزیزی که از تهران برای زیارت اومده بود، بهم زنگ زد و بعد از حال و احوال، پرسید: «فردا حرم نمیآی؟» گفتم: «اگه بخوام بیام، باید یا صبح زود بیام یا شب که از سر کار برمیگردم.» و منظورم این بود که اصلاً حالش رو ندارم. اون بنده خدا هم دیگه چیزی نگفت. شب که توی خونه ایمیلم رو چک میکردم، دیدم «ژرمین» - خواهر شیعهی آمریکایی که پارسال با خواهرش اومده بود زیارت و من چند ساعتی توی حرم در خدمتشون بودم - خواسته که روز زیارتی آقا توی حرم براشون دعا کنم. تازه یادم اومد که فردا روز زیارتیه و من غافل ... ظهر که توی ساعت استراحت رفتم حرم، میخواستم وضو بگیرم که موبایل زنگ خورد و بهم خبر دادند در جشنوارهی مطبوعات - بخش فرهنگ رضوی - برگزیده شدَهم. روبهروی ضریح، هم اشک شرمندگی میریختم و هم اشک شوق و تشکر ... به یادتون بودم. موضوعات مرتبط: برچسبها: خاطرات خدمت بهتاریخ شنبه 89/8/15 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه یا سریعالرضا!
در زیارت روضهی رضا (ع)، رضایت از روزیات را روزیام فرما. موضوعات مرتبط: برچسبها: خاطرات خدمت بهتاریخ چهارشنبه 89/7/21 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه اون روز باید برای خدمت در محضر آقا، از بابالرضا (ع) تا ایوون صاحبالزمان (عج) - وسط ضلع جنوبی صحن جامع رضوی - قدم می زدم. نیم ساعتی تا انتهای پاس اول باقی مونده بود که چشمم به صحنهی زیبایی افتاد: تصویر گنبد طلای امام رضا علیهالسلام و گنبد فیروزهای مسجد گوهرشاد که توی شیشهی پنجرهی دفتر گم شدگان و اتاق کنارش منعکس شده بود. این تصویر وسوسه م کرد عکس بگیرم، ولی با لباس خادمی و چوبپر به دست، ممکن نبود. پاس که تموم شد، سریع چوب پر رو کناری گذاشتم و این دو تا عکس رو گرفتم. ان شاء الله خودتون به زودی همین صحنه رو در حرم آقا ببینید.
موضوعات مرتبط: برچسبها: خاطرات خدمت بهتاریخ شنبه 89/7/17 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه
آقا نیا! میخواهی بیایی که چه؟ ما که حالمان خوب است و کیفمان کوک؛ ملالی هم نیست، حتی با دوری شما! میگویند وقی بیایی، دین جدیدی میآوری. مگر همین دین الآنمان چه اشکالی دارد؟ ببین؛ دارم هشدار میدهم که اگر بیایی، در مقابلت میایستیم. موضوعات مرتبط: برچسبها: خاطرات خدمت بهتاریخ سه شنبه 89/5/5 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه
سورهی کوثر را زیاد خوانده ایم و تقریباً همه از برش داریم، ولی غالباً حواسمان نیست که این سوره را میشود بارها و بارها چشید و تفسیر آن را در همین زندگی روزمره دید. دنبالم بیا... بهتاریخ سه شنبه 89/4/29 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه
چشم، چشم، دو ابرو فدای یک تار مو چوب، چوب، یه گردن که خم نشد به دشمن خط، خط، دو تا پا که خار خورد و خارا حالا بکش یکی دست یکیش به یار پیوست یه سینهی بلانوش زخمش نشه فراموش ببین چهقدر قشنگه! مال روزای جنگه این همه شور و احساس فدای دست عباس (ع) میلاد حضرت اباالفضل العباس علیه السلام و روز جانباز مبارک باد. موضوعات مرتبط: بهتاریخ جمعه 89/4/25 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه بهتاریخ پنج شنبه 89/4/24 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه این هفته در حرم آقا علیبنموسیالرضا علیهما السلام میزبان خانوادهای هندی بودم که حالا مقیم استرالیا شدهند. نکتهی جالبی که خودم هم خبر نداشتم این بود که «محمد حنیف بسمی» و «فوزیه» - پدر و مادر خانواده - قبلاً سنی بودهن و به لطف خدا به مکتب اهلبیت(ع) هدایت شدهن. آخر خدمت داشتم با یکی از دوستان دربارهی این خانوادهی هدایتشده صحبت میکردم. اون هم از خاطرهی برخورد با جوونی گفت که به قول خودش پیرو ... بوده و «پیر»شون ...ه و در همین حرم امام رضا(ع) چالش کردهن. جوون میگفته: «ما هم مثل شما هستیم و دوازده امام رو قبول داریم، فقط اذان ما پنج دقیقه زودتر از اذان شماست! در ضمن، از همهی مکروهات پرهیز میکنیم، زنهامون باید پوشیه بزنن، لباس آستینکوتاه نمیپوشیم و ...» به اون دوست توضیح دادم که با توجه به اصطلاح «پیر» و این عقاید بدعتآلود، اون جوون عضو فرقهای با گرایشهای صوفیانه بوده که به قول خودشون، عقاید و اعمالشون هیچ فرقی با تعالیم شیعه نداره، ولی کلی فرق داره! توی ذهنم اون خانوادهی هدایتشده و این جوون گمراه رو کنار هم گذاشتم و به این فکر میکردم که زیارت اون خانواده انشاءالله قبوله و ذخیرهی آخرت و مایهی برکتشون در دنیا، ولی زیارت این آدم نفهم و گمراه هیچ دردی ازش دوا نمیکنه! موضوعات مرتبط: برچسبها: خاطرات خدمت بهتاریخ چهارشنبه 89/4/23 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه
میگویند سخت ترین عذاب برای عاقل آن است که با چند نادان زندانیاش کنند. نادان، نه حرف عاقل را میفهمد و نه درد او را و سختتر این که گاه، درد او را بد میفهمد و با دردهای حقیر خود یکی میبیند و او را در تنگنای نگاه جاهلانهی خود اسیر میکند. راستی که همزیستی و همنشینی عاقلان کمشمار با جاهلان پر شمار، عذاب سختی است! و چه رنجی از این بالاتر که مردی در کمال عقل، زندانی دورهای باشد که از فرط نادانی مردمان، «جاهلیت»اش بخوانند؟ مردی که از ازدحام جاهلان زمین به خلوت غاری در دل کوه پناه ببرد تا با کسی درد دل کند که حرف او و درد او را میفهمد و از دوردستترین گوشههای دلش هم آگاه است. محمد – صلی الله علیه و آله و سلّم – مدتهاست که دلسرد از سردی روح همسایگان، در کنج «حرا» حرارت میگیرد و برای مردمش هدایت طلب میکند. و مبعث، روز منت همیشهی خدا بر بندگان است که برگزیدگی ازلی محمد (ص) را به عالم و آدم اعلام میکند و را برای بارور کردن «عقل» آدمیان، از بلندای «نور» به میان ظلمتزدگان و زمینخوردگان فرو میفرستد. محمد (ص) با به دوش کشیدن بار رسالت، به زندان جاهلیت باز میگردد تا غل و زنجیر از دست و پای زندانیان بردارد و این، آغاز 23 سال رنج بینهایت برای شکوفا کردن عقل مردمان است. پیامبر (ص) در روز مبعث میپذیرد تا با «نزول» از مقام رفیع عقل خود، به اندازهی عقل مردمان سخن بگوید و ظرف عقل آنان را چنان فراخ کند تا کلام نازل شدهی الهی بر جانشان بنشیند. میپذیرد که تا پای جان، مجاهد راه هدایت شود، هجرت کند، سختی بکشد، وفا کند و جفا ببیند. مبعث، روز وامداری همهی آدمیان به مقام رسالت و جشن شکوفایی عقل بشریت به دست پیامبر رحمت است. و رسول مهر برای آن همه رنج و تلاش هیچ مزدی از امتش نمیخواهد، مگر «مودّت اهل بیتش» که نه تنها در محبت، بلکه اطاعت از آن ها تجلی مییابد. اگر او برای بارور کردن عقل ما به سراغمان آمده است، بیتناسب نیست که پای سفرهی معارف فرزندش امام موسی بن جعفر علیهما السلام بنشینیم که دیروز سوگوار شهادتش در بند بیصفتی دشمنان و بی معرفتی دوستان بودیم. امام در روایتی زیبا و طولانی، هشام بن الحکم را با خطابهای پدرانهی «یا هشام! یا هشام!» ندا میدهد و با تمام پیروانش تا انتهای تاریخ از فضیلت عقل و تعقل سخن میگوید. «عبد صالح» خدا به یاد میآورد که خداوند در قرآن کسانی را نکوهش میکند که تفکر و تعقل نمیکنند، و اکثریت را سرزنش میکند که بیشتر آدمیان «لا یعلمون» و «لا یعقلون» اند، و اقلیت را میستاید که شمار کمی از مردم «مؤمن» و «شکرگزار» اند، و «اولوا الالباب» را به نیکی وصف میکند که خداوند آنها را به زیباترین زیور یعنی «حکمت» آراسته است، و «به هر که حکمت دادند، خیر کثیرش دادهاند»، و همین صاحبان خرد اند که پند میگیرند و پدیدههای جهان را نشانههای خدا میدانند. و شاید در برابر کسانی که پیوسته از «دل» دم میزنند و عقل را کمفروغ میپندارند، در تفسیر آیهی «انّ فی ذلک لذکرى لمن کان له قلب» حرف آخر را میزند و «قلب» را به «عقل» تفسیر میکند. و باز میفرماید: هشام! هر چیزی رهبری دارد و رهبر عقل، تفکر است، و رهبر تفکر، خاموشی و کمگویی. و هر چیزی مرکبی دارد و مرکب عقل، تواضع است. هشام! عاقل کسی است که حلال، او را از شکر خدا باز ندارد و حرام، صبرش را از او نگیرد. هشام! هر کس سه چیز را بر سه چیز مسلط کند، به نابودی عقل خود کمک کرده است: روشنایی تفکرش را با آرزوهای دور و دراز تاریک کند، شگفتیهای حکمتش را با زیادهگویی از بین ببرد، و نور عبرتآموزیاش را با خواهشهای نفسش خاموش کند. هشام! عاقل به دنیا و اهل آن نگاهی انداخت و دریافت که رسیدن به دنیا سختی بسیار دارد، و به آخرت هم نگاهی انداخت و دید که رسیدن به آخرت هم سختی بسیار دارد، و همین شد که آن سختی را برگزید که ثمره اش ماندگار تر باشد. (برگرفته از اصول کافی، ج 1، ص 14، روایت 12) و از دست ما برای قدردانی از این وجود والا و نبیّ نازنین چه بر میآید جز آن که بر او و خاندانش – پیشگامان اندیشه و پیشوایان هدایت - درود فرستیم: اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم موضوعات مرتبط: بهتاریخ جمعه 89/4/18 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه |