سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

می خواسنم بازم از حرم بنویسم، ولی امروز که فرصت کردم یه سری به وبلاگ ها بزنم دیدم دنیا رو آب برده و منو خواب!

الآن که دارم این چند خط رو می نویسم، دلم همین جور داره می زنه: چطور تا حالا ساکت مونده بودم؟! یه استادنما به خودش جرأت می ده توی دانشکده ی هنرهای زیبا به خواهر ما اهانت کنه!

می خواستم از حرم بنویسم؛ که چی؟ که خودمو نشون بدم؟ که بگم منم کسی ام؟ گور بابای همه ی این اعتباریات!

شرمنده ی اون خواهرم که تا حالا به سپاه کربلای حمایت ازش نپیوسته بودم. امیدوارم مادرش فاطمه ی زهرا سلام الله علیها اسم منو جزو «توابین» این نهضت ثبت کنه. 




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ چهارشنبه 86/2/19 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

آثار پرشمار و عمیق استاد شهید مرتضی مطهری(ره) در زمینه‌های مختلف اسلامی نه‌تنها در ایران شیفتگان بسیاری پیدا کرده و عطش حقیقت‌جویی هزاران تن را فرونشانده است، بلکه به خارج از مرزهای جغرافیایی و اعتقادی سرزمین ما نیز راه پیدا کرده و جهان معاصر را تحت‌تأثیر قرار داده است. در این میان، بسیاری از تازه‌مسلمانان کتاب‌های شهید مطهری را یاریگر خود در بزنگاه‌های فکری دوران تحقیق درباره‌ی اسلام و پاسخگوی پرسش‌های خود می‌دانند. «شفا مصطفی»، بانوی تازه‌مسلمان استرالیایی و از فعالان عرصه‌ی تبلیغ در استرالیا، در نوشته‌ی کوتاهی از برجستگی آثار شهید مطهری در میان حق‌جویان مغرب‌زمین سخن گفته است.

نوشتن درباره‌ی آیت‌الله مرتضی مطهری در سال‌روز شهادتش افتخار بزرگی است. در چنین روزهایی، این آیه‌ی قرآن درباره‌ی شهدا بی‌اختیار به ذهن می‌آید: «کشته‌شدگان راه خدا را مرده نپندارید، که زنده‌اند و به آنان نزد پروردگارشان روزی می‌دهند.» (آل عمران: 169) آیت‌الله مطهری، از آنجا که به شهادت رسیده، همیشه زنده است، اما از این دیدگاه قدسی هم که بگذریم، نوشته‌ها و آموزه‌های او همچنان زنده و در تنویر جان انسان‌ها تأثیرگذارند و این تاثیر نه‌تنها در ایران یا کشورهای اسلامی، بلکه در سرتاسر جهان مشهود است. خداوند به او اجر عظیم عنایت فرماید.

من به‌عنوان یک مسلمان نسبتاً جدیدالورود، در پانزدهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران با آثار شهید مطهری آشنا شدم. در 12 فوریه (22بهمن) سال1994 اعضای انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی دانشگاه «کوئینزلند» کتاب «انسان و جهان» (مجموعه‌ی چند جلد از کتاب‌های شهید مطهری شامل «انسان و ایمان»، «جهان بینی توحیدی»، «وحی و نبوت»، «انسان و قرآن»، «جامعه و تاریخ»، «امامت و رهبری» و «حیات اخروی») را به من هدیه دادند. خداوند به همه‌ی آن جوانان عزیز خیر بدهد که نه‌تنها به آثار این مرد بزرگ احترام گذاشتند، بلکه آن کتاب را با اشتیاق در اختیار من قرار دادند.

این کتاب، اثر فوق‌العاده‌ای است. نمی‌توانم بگویم که همان‌جا نشستم و کتاب را تا آخر خواندم، چون این‌گونه خواندن چنین کتابی درست هم نبود. اما با نگاهی به آن و پس از تعامل بیشتر با دانشجویان، احساس کردم جذب این کتاب شده‌ام. سرانجام وقتی اولین صفحه‌ی کتاب را خواندم، دیدم نه‌تنها جذب، بلکه غرق آن شده‌ام. تصور این‌که کسی چنین اثر عمیقی را بدون عنایت الهی نوشته باشد مشکل است. گستردگی و در عین حال انسجام مطالب و نیز اشاره به منابع فراوان، حاکی از تلاش علمی آمیخته با معنویت شهید مطهری است. راستش را بخواهید احساس کردم که بالاخره عالمی را یافته‌ام که می‌تواند به سؤالات چندین‌ساله‌ی من پاسخ دهد.

دومین کتاب شهید مطهری که توجه من را جلب کرد، «نظام حقوق زن در اسلام» بود. از آنجا که با خواهران مسلمان و تشکل‌های مربوط به زنان ارتباط گسترده‌ای داشتم، این کتاب را بسیار جامع دیدم. «نظام حقوق زن در اسلام» نه‌تنها از نظر قوانین مدنی و اصول اسلامی، بلکه به‌لحاظ طبیعت بشری هم بسیار عمیق به موضوع پرداخته و با شناسایی معضلات زنان غربی، برای حل آنان ارائه‌ی طریق کرده است. ما زنان غربی بهتر می‌توانیم نگاه حکیمانه‌ی شهید مطهری را در این کتاب ببینیم. شهید مطهری این کتاب را با آمیزه‌ای از دلسوزی و زبان طنز نوشته است و مثل همیشه در هر موضوعی، از منطقی استوار برخوردار است و منابع را به‌طور کامل نقل می‌کند. هرچند من توفیق خواندن دیگر کتاب‌های شهید مطهری را هم داشته‌ام، اما به‌طور ویژه این دو کتاب را هم برای مسلمانان و هم غیرمسلمانان استرالیا جامع یافته‌ام.

کسی که به‌طور جدی در عرصه‌ی تبلیغ اسلام فعالیت کند، با افراد مختلفی برخورد می‌کند و بسیار پیش می‌آید که خداوند کسانی را به سراغ ما می‌فرستد که واقعاً محتاج بهره‌گیری از گنجینه‌ی آثار شهید مطهری هستند. بد نیست که در این نوشته سرگذشت یکی از این افراد را برایتان نقل کنم:

ما برای معرفی مرکز اسلامی خود در یک روزنامه‌ی محلی آگهی می‌دهیم. یک روز صبح پیرمردی به مرکز اسلامی تلفن زد و می‌خواست یک قرآن از ما بخرد. ما هم گفتیم که حاضریم با افتخار یک جلد قرآن به او هدیه بدهیم. به همراه ترجمه‌ی انگلیسی قرآن، چند کتاب و محصولات فرهنگی دیگر هم، که فکر می‌کردیم به دردش بخورد، برایش فرستادیم. پیرمرد دوباره تماس گرفت و ضمن تشکر، ماجرای زندگی‌اش را این‌چنین برای ما تعریف کرد:

«من در جنوب استرالیا به دنیا آمده و زندگی می‌کردم. یک روز چند تاجر مسلمان افغانی به مزرعه‌ی ما آمدند و من مجذوب رفتار پسندیده‌ی آنها شدم. چند سال بعد به خدمت ارتش درآمدم و به مصر اعزام شدم. در آنجا به بیماری آبله مبتلا شدم. سربازان مسلمانی که از من پرستاری می‌کردند، از مادر هم مهربان‌تر بودند. این دو تصویر زیبا را از اسلام همیشه در ذهن داشتم. بعدها زندگی من را به مسافرت به نقاط مختلف دنیا کشاند. مدرک مهندسی‌ام را گرفتم و برای کار به کشورهای اسکاندیناوی، روسیه و چین رفتم و در چین شیفته‌ی عقاید کمونیستی شدم. در این سال‌ها به چند زبان خارجی مسلط شدم و پس از چند سال به استرالیا برگشتم و بالاخره افزایش احساسات ضد اسلامی در استرالیا مرا واداشت که به مطالعه‌ی قرآن بپردازم.»

پس از آن، پیرمرد به تحقیقات خود درباره‌ی اسلام ادامه داد، چندین بار به مرکز اسلامی ما آمد و ما هم به دیدن او می‌رفتیم و درباره‌ی اسلام صحبت می‌کردیم، ولی او همچنان به افکار کمونیستی دل‌بسته بود. در این مقطع من احساس کردم که وقتش رسیده او را با کتاب‌های شهید مطهری آشنا کنم، چون فکر می‌کردم او قدر این نوشته‌ها را می‌داند، بنابراین کتاب ارزشمند «انسان و جهان» را به او معرفی کردم.

اگر بتوان تعبیر «شکوفا شدن» را درباره‌ی یک پیرمرد به کاربرد، باید بگویم که او با خواندن این کتاب شکوفا شد. او با اشتیاق تمام، همه‌ی کتاب‌های من، حتی آنهایی را که چند جمله از نوشته‌های شهید مطهری در آنان آمده بود، مطالعه کرد. خلاصه پیرمرد در سال 2005 شهادتین را گفت و مسلمان شد. بعد از مسلمان شدن به گفته‌ی یکی از دخترانش «چهره‌اش از شدت شعف می‌درخشید». چندی نگذشت که پیرمرد بیماری سختی گرفت و در سال 2006 درگذشت.

کسانی هستند که همچون تشنه‌ای در بیابان، با لطف و رحمت خداوند به دنبال حقیقت اسلام می‌گردند. همین افراد در راه جستجوی خود، با خواندن آثار شهید مطهری متوقف می‌شوند و با نفوذ شهید مطهری در فکر و روحشان به دین اسلام ایمان می‌آورند. این کاروان در همین‌جا از حرکت باز نمی‌ایستد و به راه خود ادامه می‌دهد و در حقیقت، کتاب‌های شهید مطهری، همچون خود او هنوز زنده‌اند و به حیات خود ادامه می‌دهند. والحمدلله.




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ چهارشنبه 86/2/12 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

پیشازآغاز

سال هابهولادتتماندهبود.شایدهنوزکسیموسیبنجعفر علیهما السلامراهمنمیشناخت،اماتوآنقدربزرگوبلندمرتبهبودیکهروزیجدتامامصادقعلیه السلامفرمود:«درسرزمینقمزنیازفرزندانمنبهنامفاطمهدخترموسیبن جعفرازدنیاخواهدرفتکهشیعیانمنبهبرکتشفاعتاو اهل بهشتمی شوند.»واهلمعرفتقم،ازهمانروزمنتظرآمدنتشدند.

آغاز

ستارهشدنودرخشیدندرمیانفرزندان پرشمارامامموسیبن جعفر علیهما السلامکارساده اینبود.درمیانچندینفاطمه یخانهامامهفتم،توبزرگ ترینفاطمهبودی،بهلحاظسنوعلمومعرفت؛فاطمه یکبراییبودیکهبعدهاازفرطپاکیبه«فاطمه یمعصومه»نامورشدیواینپاکیآنقدردردیدهشیعیانبزرگجلوهکردکهرفتهرفته،لقبمعصومهجاینامفاطمهراگرفت.

نشانافتخار

چشموچراغپدرشدهبودیوعنایتویژه یامامموسیکاظمعلیهما السلامبهتو،یادآورمحبت هاواحترام هایبیپایانجدتپیامبرصلی الله علیه و آلهبودبهمادرتفاطمهسلام الله علیهاواینعشقوعنایت،صدالبتهبیدلیلنبود.

درمدینهکهبودی،روزیجمعیازشیعیانپدرتازدوردست هابهشهرپیامبر(ص)آمدندتاپاسخسؤالاتدینیوعلمیخودراازحجتخداودریایعلمالهیدریافتکنند،اماامام(ع)درخانهنبود.سنگینیدستخالیبازگشتنازدرگاهخانهبابالحوائجعلیه السلامبرخستگیسفر و بار سنگین پرسش هاافزودوموجیازاندوهونومیدیرابردلشیعیانعاشقنشاند.

«بپرسید!»صدایفاطمیتوکهازخانهامام(ع)بلندشد،خونامیدرابهرگ هایمرده یشیعیانبازگرداند.پرسیدندوجوابدادیوتشنگانعلوماهلبیت علیهم السلامراسیرابراهیدیارشانکردی.

شیعیاندرراهبازگشتبهفیضدیدارگلرویپدرتنائلشدندوآنچهراپیشآمدهبودبازگفتند.باشنیدنپاسخ هایروشنگرانه یتو،گلازگلامامکاظم علیه السلامشکفتوازغنچه یلبانش،نشانافتخار «فداهاابوها»رابروجودتنشاند.

مسافربی بازگشت

تشویشودلتنگیبروجودتسایهافکندهبود:اینچهواویلایپیشازمرگیاستکهدرمدینهبهراهافتادهاست؟برادرت،امامتوهمهدلخوشی اتپسازپدر،علحرم حضرت فاطمه معصومه (س) در قمیبن موسی الرضاعلیهما السلام بارسفربستهبودوازوداعمی گفت.اهلخانهوخویشانراگردخودجمعکرد:«برایمنوحهکنیدکهاینسفررابازگشتینیست.»دردلتمی گفتیکاشبرادرممثلجدمانحسینعلیه السلامبانگ«فلیرحلمعنا»می زدتادررکابشزینبیکنم.اماتقدیروتدبیردرتنهارفتنامام رؤوفبود،تااوغریب الغرباشودوتوازشوقدیدارشبهسویایرانحرکتکنیودرمیانه یراه،پر بکشیوگلسرسبدامامزادگاناینخاکشوی.

بهسویبرادر

مدینه یپیامبرصلی الله علیه و وآله،بی حضورفرزندوجانشیناوجایماندننیست.بهقصدزیارتکعبه یامام علیه السلام،باجمعیازخاندانموسی بن جعفرعلیهما السلامرهسپارخراسانشدی.درساوه،دشمناناهلبیتبرشماتاختندوازمردانتانکسیراباقینگذاشتند.دلشکستهازاینغم،روبهسویقمکردیکهازپدرانتشنیدهبودی«پناهگاهآلمحمد(ص)»است.صدشکرکهقم،کوفهوشامنبودوباافتخارپذیرایتوشدوتورادردلخودجایداد.

آفتاب هفدهروزه

«موسی بنخزرجاشعری»،ازشیعیانمخلصوسرشناسقم،مهارناقه اترابهدستگرفتوبااحترامواردقمکرد.مردمقمبادلوجانپذیرایتشدندوناقه اتجلویخانهموسی بنخزرجزانوزدتابافراغبالبهخلوتبادوستمشغولشوی.درآنسرای،کهامروزبهحقبه«بیت النور»مشهوراست،هفدهروزسرگرمرازونیازبودیکهعمرشریفتبهسررسیدوراهیبهشتمحمدوآلمحمد صلوات الله علیهمشدی.

قمدراندوهونالهفرورفت.شیعیاناینسرزمینپرنور،بهتلافیتشییعشبانه یمادرت،پیکرمطهرتراباشکوهبسیارتشییعکردند.ماندهبودندکهبانوییباعظمتچونتوراچهکسیدرقبربگذارد.ناگاهدوسوارناشناسنزدیکشدندوبرتونمازگزاردند.پسازآن،یکیداخلقبرشدودیگریپیکرمطهرترابهدستاودادتادرقبربگذارد. آن دو سوار پس از این، بی آن که هیچ سخنی بگویند، بازگشتند.

مزدرنج هایسفرطولانی اتهمینبودکهدستآخرامامرضا علیه السلامبههمراهفرزندشامامجواد علیه السلام براینمازوتدفینتخودرابهقمبرسانند.

روضه

سالروز پرواز تو،پیشوازفاطمیهاست.توهمچونمادرتفاطمه ی زهرا سلام الله علیها درجوانیوبادلیسرشارازعشقبهولایتپرکشیدی.ایکاشحقمادرتفاطمه علیها السلام راهمآنقدرشناخته بودندکهلایقحضوردرتشییعجنازه اشباشند.تشییعشبانهوقبربی نشانمادرت،روضه ایاستکهتمامیندارد...

تابارگاهتوحرماهلبیتباد

مارااگرغمیاست،غماهلبیتباد

السلام علیک یا بنت رسول الله، السلام علیک یا بنت فاطمة و خدیجة، السلام علیک یا بنت امیر المؤمنین، السلام علیک یا بنت الحسن و الحسین، السلام علیک یا بنت موسی بن جعفر، السلام علیک یا بنت ولی الله، السلام علیک یا اخت ولی الله، السلام علیک یا عمّة ولی الله

یا فاطمة اشفعی لی فی الجنة، فانّ لک عند الله شأناً من الشأن




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ شنبه 86/2/8 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

دوشنبه‌ی این هفته اولین روزی بود که خانومم لباس خادمی امام رضا علیه السلام رو پوشید و به جمع کبوترای آقا اضافه شد. به حالش غبطه می خورم، چون هنوز مثل من حرم رفتن براش عادت نشده و ان شاء الله هیچ وقت نشه.

تولدت مبارک، کبوتر!




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ چهارشنبه 86/2/5 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

یک روز بعدازظهر داشتم در خیابان راه می‌رفتم. لباس سفید بلندی پوشیده بودم و موهایم، طبق معمول پوششی نداشت. چند راننده برایم سوت زدند و با صدای بلند متلک‌های ناجور بارم کردند.

احساس شکست کردم، چون تازه از آرایشگاه بیرون آمده بودم و به آرایشگر گفته بودم موهایم را کاملاً مردانه کوتاه کند. آرایشگر با دقت موهای بلندم را قیچی می‌کرد. او هم هر چند لحظه یک بار، وقتی می‌دید هنوز می‌خواهم موهایم کوتاه تر شود، می‌گفت: «چقدر وسواس داری!» ولی من وسواس نداشتم، فقط می‌خواستم تیپ و قیافه‌ام را عوض کنم.

داشتم زنانگی‌ام را محو می‌کردم

آن روز فقط برای یک اصلاح ساده‌ی موی سر به آرایشگاه نرفته بودم و دنبال بیش از اینها بودم. می‌خواستم زنانگی‌ام را محو کنم تا دیگر در معرض اهانت مردان قرار نگیرم، اما این ترفند هم مانع نگاه شهوانی بعضی مردان به من نشد. اشتباه کرده بودم. مشکل در زن بودن من نبود، بلکه جاذبه‌ی جنسی و نگاه شهوانی مردان این مشکلات را پدید آورده بود. آنها از دریچه‌ی نگاه خودشان، و نه به وجود حقیقی خودم، به من نگاه می‌کردند.

حال که من از حقیقت وجود خودم خبر داشتم، طبیعتاً زاویه‌ی دید آنها نباید مسئله‌ساز می‌شد؛ اما می‌شد. به نظر من اعمال خشونت، مانند تجاوز یا ضرب‌وجرح علیه زنان اغلب زمانی اتفاق می‌افتد که مردان آنها را به عنوان کالای جنسی نگاه می‌کنند. در جامعه‌ی آمریکا سوءاستفاده و تجاوز جنسی، تنها در حد نگرانی نیست، بلکه یک واقعیت است. من هم گرفتار همین برخوردها و نگاه‌های بیمار بودم. با خود می‌اندیشیدم که چگونه می‌توان جلوی این خشونت‌ها را گرفت. چگونه می‌توانم به مردان بفهمانم که من را «زن» ببینند نه ابزارجنسی؟ چگونه می‌توانم با این همه ترس و نگرانی به زندگی ادامه دهم؟

تجربه‌ی من از «حجاب»

در میانه‌ی این سرگردانی، ماجرایی پیش آمد که خیلی برایم آموزنده بود. قرار شد برای تهیه‌ی گزارشی برای یک مجله، به همراه سه همکار مرد مسلمان به میان مسلمانان برویم. در این مأموریت من هم مثل زنان مسلمان لباس پوشیدم: یک پیراهن سفید نخی آستین‌بلند، شلوار جین، کفش ورزشی و یک روسری ابریشمی گل‌دار که از یک زن مسلمان امانت گرفته بودم. با پوشیدن این لباس، نه‌تنها در ظاهر شبیه مسلمانان شدم، بلکه در دل هم احساس کردم که مسلمان‌ام. البته از حدود و قوانین حجاب اطلاع نداشتم، ولی مردم من را مسلمان می‌پنداشتند و دیگر من را ابزار جنسی نمی‌دانستند و حرف‌های نامربوط نثارم نمی‌کردند. در این لباس متوجه شدم که دیگر مثل گذشته چشمان مردان اندامم را برانداز نمی‌کند، چون کاملاً پوشیده بودم و فقط صورت و دست‌هایم دیده می‌شد.

آن روز به یک مرکز اسلامی رفتیم و یکی از مسئولان آنجا که مرد محترمی بود، با احترام بسیار من را «خواهر» خطاب کرد. او فکر می‌کرد من مسلمان‌ام و به همین دلیل بین ما فضایی صمیمی حاکم شده بود. در بخش دیگری از این مرکز، آقایی دیگر از من پرسید که مسلمان‌ام یا نه. من هم چون نمی‌دانستم چه جوابی باید بدهم، فقط نگاه کردم و لبخند زدم.

حجاب، نگاه دیگران را نسبت به من تغییر داد

با پوشیدن حجاب متوجه شدم که هم نگاه غیرمسلمانان و هم نگاه مسلمانان به من تغییر یافته است. مسلمانان تصور می‌کردند که من مسلمان‌ام و از اینجا فهمیدم که حجاب از بایسته‌های اولیه‌ی زن مسلمان است، تا جایی که من هم با پوشیدن حجاب خودم را مسلمان احساس می‌کردم. بنابراین از یکی از همکاران مسلمانم پرسیدم: «آیا من مسلمان‌ام؟» و او جواب داد که همه‌ی انسان‌ها فطرتاً مسلمان هستند.

دیدگاهی سطحی و نادرست درباره‌ی حجاب

در غرب دیدگاهی سطحی و اشتباه وجود دارد که حجاب را مایه‌ی ظلم به زنان می‌داند، اما من از آنجا که در پی کسب احترام از جانب مردان بودم، خودم آگاهانه حجاب را انتخاب کردم.

البته تا پیش از این تجربه، من هم به‌عنوان دانشجوی «مطالعات زنان» و یک زن فرهیخته، حجاب را ظلم به زنان می‌دانستم. اما پس از این تجربه و با دقت و تفکر بیشتر به این نتیجه رسیدم که این دیدگاه، سطحی و ناشی از تبلیغات ضد اسلام است و اگر جامعه‌ی غرب در معرض حقایق قرار بگیرند، به همین نتیجه خواهند رسید.

آزادی‌بخش‌ترین تجربه‌ی زندگی من

من آن روز به انتخاب خودم حجاب بر سر کردم و آن را آزادی‌بخش‌ترین تجربه‌ی زندگی‌ام می‌دانم. از این تجربه دریافتم که طرز لباس پوشیدن من، تعیین‌کننده‌ی واکنش دیگران است. من این واقعیت را پذیرفته‌ام و تصمیم گرفتم که با انتخاب حجاب در این رویارویی غالب شوم نه مغلوب.

من با حجاب، جاذبه‌ی جنسی‌ام را پوشاندم، نه زنانگی‌ام را و پوشاندن جاذبه‌ی جنسی، باعث آزادی زنانگی می‌شود.




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ دوشنبه 86/2/3 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

برای زنان غیرمسلمانی که در پی تحقیق و جستجوی بسیار، حقانیت اسلام را درمی‌یابند و تصمیم می‌گیرند مسلمان شوند، پذیرش حجاب یکی از دشوارترین مراحل ورود به اسلام است. این دشواری هم در بُعد نظری، یعنی پذیرش فلسفه‌ی حجاب و هم در بعد عملی، یعنی چگونگی برخورد با واکنش اطرافیان و جامعه رخ می‌نماید و تازه‌مسلمانان را با چالش‌های جدی مواجه می‌کند.

آنچه می‌خوانید چاره‌جویی یک خواهر تازه‌مسلمان غربی از دیگر بانوان تازه‌مسلمان برای پذیرش حجاب و پاسخ‌های داده شده است که در تالار گفتگوی سایت تازه‌مسلمانان صورت گرفته است.

پرسش

چه نکته‌ی مثبتی در حجاب دیدید که آن را پذیرفتید؟

من تازه مسلمان شده‌ام و پذیرش حجاب را مشکل‌ترین مرحله می‌بینم!!! ان‌شاءالله با گذشت زمان شجاعت پوشاندن موهایم را پیدا می‌کنم (چون لباس‌های دیگرم کاملاً پوشیده هستند). سؤال من این است که دلیل باحجاب بودن زن در اسلام چیست؟ احساس خودتان نسبت به حجاب چگونه است؟

وقتی خانم‌های باحجاب را در فروشگاه‌ها می‌بینم، با آنها احساس صمیمیت می‌کنم؛ دوست دارم با آنها صحبت کنم، اما احساس می‌کنم چیزی مانع می‌شود. لطفاً تجربه‌های خود را در اختیار من هم قرار دهید.

پاسخ‌ها

زوزانا: من درست بعد از گفتن شهادتین، حجاب گذاشتم و، الحمدللّه، هیچ‌وقت هم آن را برنداشته‌ام. من به این دلیل باحجاب شدم که می‌خواستم به‌طور کامل به اسلام عمل کنم. در واقع دلیلی برای رعایت نکردن حجاب نداشتم. در ضمن در مورد من جای نگرانی وجود نداشت، چون آن موقع ازدواج کرده بودم، محل کارم متعلق به مسلمانان بود و خانواده‌ام هم بسیار اهل مدارا هستند، الحمدللّه. به بقیه افراد هم کاری نداشتم.

جالب این‌که متوجه شدم که رفتار مردان غیرمسلمان، به‌خصوص جوانان با من بسیار مؤدبانه‌تر شده است. حجاب احترام بیشتری به همراه می‌آورد؛ این طبیعی است.

خواهرم! برای نزدیک شدن به خانم‌های باحجاب نگرانی به دلت راه نده. به نظر من آنها از دیدن شما خوشحال می‌شوند. خود من اگر کسی به این منظور سراغم بیاید استقبال می‌کنم.

امینه: حجاب وجوه متعددی دارد که مهم‌ترین آنها «حیا» و «عفت» است. حجاب بهترین راه برای حفظ حیا و عفت است. در ضمن حکم حجاب در قرآن آمده و رعایت آن بر زنان مسلمان واجب است.

جنة حیدر (مؤسس انجمن تازه‌مسلمانان کانادا و مدیر این سایت): مشکل بودن پوشیدن حجاب در درجه‌ی اول به این دلیل نیست که ارزش آن را نمی‌دانیم و به آن احترام نمی‌گذاریم، بلکه از این روست که با پوشیدن حجاب، در جامعه‌ی غرب، نماینده‌ی اسلام به حساب می‌آییم و اگر برای این نمایندگی آماده نباشیم، شرایط بسیار دشوار می‌شود.

شرایط خود من بسیار سخت بود. خانواده و دوستانم موافق مسلمان شدن من نبودند و دست بر قضا در یک شهر کوچک و تقریباً تمام سفیدپوست زندگی می‌کردم. من تنها تازه‌مسلمان با حجاب سفیدپوست و تنها شیعه‌ی آن شهر بودم. می‌دانستم که همان مسلمان شدنم برای خیلی‌ها گران تمام شده است، اما فکر می‌کردم با پوشیدن حجاب همه‌ی آن مشکلات برطرف خواهد شد. برای پیدا کردن شجاعت لازم، بسیار بسیار دعا کردم و بالاخره آن را به دست آوردم. مردم معمولاً به چهره‌ام خیره می‌شوند، من را با دست نشان می‌دهند و با دیدن من شروع به پچ‌پچ می‌کنند، ولی من باز حجاب خودم را حفظ می‌کنم. با حفظ حجاب احساس آرامش، اطمینان و امنیت می‌کنم.

این حرف بعضی خواهران را کاملاً قبول دارم که وقتی یک بار با حجاب بیرون بروی، اگر بخواهی حجاب را برداری، احساس برهنگی کامل می‌کنی. ان‌شاءالله تو هم این شجاعت را پیدا خواهی کرد.

من هم با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده و می‌کنم، ولی ان‌شاءالله اوضاع روزبه‌روز بهتر خواهد شد.

مریم: من در جولای 2001 مسلمان شدم. بعد از حادثه‌ی 11 سپتامبر، می‌شنیدم که زنان مسلمان می‌ترسند از خانه بیرون بروند، چون ممکن است به علت تبلیغات منفی، حجاب را از سرشان بکشند. قبل از این حادثه احساس می‌کردم هنوز آمادگی باحجاب شدن را ندارم، اما بعد از 11 سپتامبر تصمیم گرفتم با حجاب بیرون بیایم. احساس می‌کردم اگر حجاب نداشته باشم، هیچ‌کس متوجه نمی‌شود که مسلمان‌ام. فکر می‌کردم باید آن‌قدر شجاعت داشته باشم که بگذارم دیگران بفهمند که اسلام چقدر دین زیبایی است. حجاب نماد شجاعت و احترام است؛ چیزی است که نباید از آن ترسید، بلکه آن را با انبساط خاطر پذیرفت.

نگران واکنش مردم و به‌خصوص غریبه‌ها نباش. سرت را بالا بگیر و فراموش نکن که بالاترین هدف تو جلب رضایت خداست. البته، وقتی با حجاب بیرون بروی، مطمئناً خیلی‌ها نگاهت می‌کنند. خودم هم گاهی احساس می‌کنم که باید فشار دوچندانی را تحمل کنم، چون مردم در تمام حرکات و سکنات، شخص من را نمی‌بینند، بلکه با یک «مسلمان» مواجه‌اند. خداوند به تو شجاعت و آرامش دل عطا کند.




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ چهارشنبه 86/1/29 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

سید ضیاء می گفت:

«یه روز موقع نماز بست شیخ بهاء رو بسته بودیم. یکی از زائرا که به خاطر معطل شدن حیلی ناراحت شده بود با من یکی به دو می کرد. منم با نرمی جوابشو می دادم. دست آخر دراومد و گفت: «قربون امام رضا برم؛ چه سگ گنده ای داره!» خودمو نگه داشتم، ولی اون ول کن نبود. دوباره گفت: «پارس هم بلدی بکنی؟» گفتم: «بذار نماز تموم بشه، مردم بیان رد شن و راه باز بشه، اگه خواستی پارس هم برات می کنم.» طرف راهشو کشید و رفت. منم دل شکسته ... بعد نیم ساعتی برگشت و تا منو دید خواست دستمو ببوسه: «تو رو خدا راستشو بگو؛ منو نفرین کردی؟ به خدا بعد این که اون حرفو بهت زدم و رفتم، پام به یه تیزی خورد که هنوز داره درد می کنه.» بعد هم پاچه شو بالا زد و جای خراشو نشون داد ...»

اینو نگفتم که بگم ما کسی هستیم. می خواستم بگم آقا اوج مهربونیه و خیلی هوای دلامونو داره؛ دلای همه مونو.




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ سه شنبه 86/1/28 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

گرایش به اسلام در غرب به جریانی قوی و پرشتاب تبدیل شده است. جالب این که تبلیغات ضد اسلامی غرب، نه تنها این جریان را از رونق نینداخته، بلکه به آن شدت بخشیده است. استرالیا از جمله مناطقی است که موج اسلام‌گرایی در آن به‌شدت جریان دارد. در این نوشتار، خبرنگار روزنامه «ساندی تایمز» به میان تازه‌مسلمانان منطقه غرب استرالیا رفته است تا علت گرایش آنها را به اسلام جویا شود.

وقتی «اکسل کرمر» هنگام نماز با موتورسیکلت خود به مسجد «ریورویل» می‌رود، مسلمانان حاضر تحت‌تأثیر قرار می‌گیرند. این مدیر شرکت 50 ساله می‌گوید: «اولین بار که به این مسجد آمدم، همه من را به چشم بیگانه نگاه می‌کردند. آنها کسی را می‌دیدند که با کاپشن چرم سوار بر موتور به طرف مسجد می‌آید، پس از توقف کاپشن چرم را از تن بیرون می‌آورد و با لباس اسلامی وارد مسجد می‌شود. حالا آنها من را می‌شناسند و وقتی صدای موتورم را نمی‌شنوند، دلشان برایم تنگ می‌شود.»

«کرمر» که بعد از مسلمان شدن نام «محمد» را برای خود برگزیده است، یکی از صدها تازه‌مسلمان ساکن غرب استرالیاست که در همین چند سال اخیر به این دین درآمده‌اند. این در حالی است که پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر، تبلیغات منفی علیه اسلام شدت بیشتری گرفته است.

تازه‌مسلمانان منطقه‌ی غرب استرالیا، جمعیت خود را حدود 200 نفر عنوان می‌کنند. در این ناحیه همچنین 20 هزار مسلمان از بیش از 70 کشور از مناطق مختلف مانند خاورمیانه، آفریقا، آسیا و شرق اروپا زندگی می‌کنند.

بنابر اعلام مرکز آمار استرالیا، تعداد مسلمانان در سرتاسر این کشور، بین سال‌های 1996 و 2001، حدود 40 درصد افزایش یافته است که دلیل عمده‌ی آن را مهاجرت مسلمانان تشکیل می‌دهد.

تازه‌مسلمانان می‌گویند که در اسلام نسبت به مسیحیت، پاسخ‌های روشن‌تری برای پرسش‌های معنوی خود یافته‌اند، در بین مسلمانان همدلی و ارتباط روحی قوی‌تری می‌بینند و قوانین اسلام را برای زندگی، کاربردی می‌دانند.

«کرمر» که پیش از این کاتولیک بوده است درباره ویژگی‌های اسلام چنین می‌گوید: «در اسلام برای هر چیزی، راهنما و احکام و آدابی وجود دارد؛ بنابراین مسلمانان در یافتن گزینه‌ی درست در هر موردی، مشکلی ندارند.» او می‌افزاید: «یکی از تفاوت‌های عمده‌ی اسلام با مسیحیت این است که در اسلام سلسله‌مراتب روحانی مثل کشیش، اسقف و پاپ وجود ندارد. مسلمان در نماز به امام‌جماعت اقتدا می‌کند، اما او نماینده‌ی خدا نیست. مسلمان می‌تواند مستقیماً با خدا صحبت کند و این، کارها را بسیار راحت‌تر می‌کند». «کرمر» احکامی مانند خمس را نیز از جاذبه‌های اسلام می‌داند.

تازه‌مسلمانان،جاری و ساری بودن اسلام در لحظه‌لحظه‌ی زندگی، و نه فقط در روزهای یکشنبه، را نیز از عوامل گرایش خود به این دین ذکر می‌کنند، چون اسلام اخلاق را در همه‌ی حوزه‌ها، از جمله سیاست و کسب‌وکار، دخالت می‌دهد. «کرمر» رعایت اخلاق را به‌ویژه در این دو زمینه بسیار ضروری می‌داند.

تازه‌مسلمانی دیگر، که 22 سال پیش از آلمان به استرالیا مهاجرت کرده است، همسر مسلمان اندونزیایی‌اش را عامل گرایش خود به اسلام می‌داند که 7 سال پیش در جاکارتا جرقه‌ی مسلمان شدن را در دل او زده است. اما «کرمر» می‌گوید که پیش از ازدواج پس از سال‌ها تحقیق درباره ادیان مختلف به اسلام علاقه‌مند شده است.

در زبان انگلیسی برای پذیرش دینی دیگر از واژه‌ی convert استفاده می‌کنند که به معنای «تغییر دین» است. اما جالب این‌که مسلمانان بر خلاف ما، برای تازه‌مسلمانان کلمه‌ی revert را به کار می‌برند که به معنای «بازگشت به دین» است، چون اعتقاد دارند که همه‌ی انسان‌ها مسلمان به دنیا می‌آیند.

«نیکول بانکس»، 36 ساله و مادر دو فرزند می‌گوید که زنان غیرمسلمان در صورت ازدواج با مرد مسلمان، مجبور به پذیرش اسلام نیستند، ضمن این‌که برخلاف فرهنگ غرب، زنان مسلمان پس از ازدواج با همان نام خانوادگی قبلی خود شناخته می‌شوند.

«نیکول» که پیش از این پیرو فرقه‌ی مسیحیت آنگلیکان بوده، در سال 1999 یعنی دو سال پس از ازدواج با همسر مصری‌اش مسلمان شده است. او در سفری به خاورمیانه با دیدن وجوه مختلف دین اسلام مانند تأکید بر نهاد خانواده و احترام به بزرگ‌ترها، به این دین علاقه‌مند شده است.

وی می‌گوید: «مثلاً مسلمانان معمولاً پدر و مادرشان را به خانه‌ی سالمندان نمی‌فرستند و از والدین در خانه‌ی خود و در کنار فرزندان خود مراقبت می‌کنند. در خانواده‌های مسلمان، مادر به کارهای خانه می‌رسد و مادربزرگ از بچه‌ها مراقبت می‌کند، در حالی که اینجا ممکن است هفته به هفته پدر و مادرت را نبینی.»

«نیکول بانکس» می‌افزاید: «در بین مسلمانان وقتی کسی مریض می‌شود، همسایه‌ها به عیادتش می‌روند و برایش غذا می‌برند. وقتی زنی بچه‌دار می‌شود، اطرافیان به کمکش می‌شتابند و به کارهای خانه‌اش می‌رسند. جای این صمیمیت در جامعه استرالیا به‌شدت خالی است.»

این بانوی تازه‌مسلمان از اسلام آموخته است که فقط مادی فکر نکند و در برابر نعمت‌های خدا، مثل سلامتی، شکرگزار باشد. او درباره‌ی زندگی سابقش می‌گوید: «قبل از مسلمان شدن، 6 روز در هفته و روزی 10 ساعت کار می‌کردم. مشروبات الکلی مصرف می‌کردم، روزی یک بسته سیگار می‌کشیدم و خیلی به پارتی می‌رفتم. ولی حالا روزهای من به مراقبت از بچه‌ها و کمک به سایر مسلمانان می‌گذرد. در کنار این‌ها، دو روز در هفته به کلاس‌های آموزش قرآن، زبان عربی و مسائل دینی می‌روم.»

خانواده‌ی خانم «بانکس» از مسلمان شدن او بسیار نگران شده بودند، اما او می‌گوید پس از مسلمان شدن بسیار با والدین و سایر اعضای خانواده‌اش صمیمی‌تر شده است. او گاهی به خاطر اعتراض مردم به داشتن حجاب در خیابان با مشکل مواجه شده است، اما واکنش اکثر مردم از سر کنجکاوی بوده است. او می‌گوید: «مردم باید حساب اسلام را از تروریسم جدا کنند، چون قتل و آزار افراد بی‌گناه، به‌ویژه زنان، کودکان و سالمندان در قرآن ممنوع اعلام شده است.»

«ماریه»، بانوی 62 ساله‌ی استرالیایی، در ماه فوریه‌ی همین امسال، پس از خواندن کتاب‌هایی در رد الوهیت حضرت مسیح، از آیین کاتولیک دست برداشته و مسلمان شده است. او نظر اسلام درباره‌ی مسیح، یعنی پیامبریِ او را بیشتر می‌پسندد و می‌گوید: «از فضای خانواده‌ی بزرگ اسلامی بسیار خوشم می‌آید. ما همدیگر را برادر و خواهر صدا می‌زنیم و این القاب را از ته دل می‌گوییم.» او می‌افزاید: «هر روز پنج بار و نه هفته‌ای یک بار، زانو زدن در برابر خدا و گفتگو با او هم خیلی برایم جالب است. ما نماز را لطف می‌دانیم، نه وظیفه.»

«جرمی مردیت»، آموزگار 33 ساله‌ی زبان انگلیسی هم با دیدن صمیمت مسلمانان و نیز احکام عمیق اسلام در سال 2003 در جاکارتا مسلمان شده است. او می‌گوید: «انسان همیشه به دنبال آزادی است، ولی در حقیقت می‌خواهد از بایدها و نبایدها آگاه شود. انسان نیازمند قانون و راهکار است، چیزی می‌خواهد که به آن اعتقاد داشته باشد و از آن پیروی کند. در اسلام، هر چیزی احکام و آداب مخصوص به خود را دارد: غذا خوردن، دستشویی رفتن، ازدواج، قرض دادن و...» او می‌گوید: «نباید اسلام را با افراط‌گرایی قاطی کرد. این حرف احمقانه مثل این است که بگوییم چون هیتلر مسیحی بود، همه‌ی مسیحیان عاشق آدم‌کشی هستند.»

«الیزا عایشه» جوان 26 ساله‌ی استرالیایی، 4 سال پیش قبل از ازدواج با همسر پاکستانی‌اش به دین اسلام مشرف شده است. او که اکنون با مادر کاتولیک و همسر مسلمانش زندگی می‌کند، چنین می‌گوید: «از 13 سالگی تحقیق درباره‌ی ادیان مختلف را شروع کردم، چون هیچ‌گاه مسیحیت روحم را ارضا نمی‌کرد. از صراحت اسلام خوشم آمد.» او می‌افزاید: «من با دیگر تازه‌مسلمانان هم برخورد کرده‌ام و آنها هم چنین دلایلی را ذکر می‌کنند. آنها می‌خواهند هدف زندگی‌شان را بدانند.»

«پیتر روزنگرن»، یکی از نویسندگان روزنامه‌ی کاتولیک The Record گرایش مردم استرالیا را به اسلام، مایه‌ی شگفتی نمی‌داند و می‌گوید: «علت این گرایش، پدیده‌ی عمده‌ای است که در 40 سال اخیر در مناطقی چون آمریکا، استرالیا و اروپا به‌شدت در حال گسترش است و آن را «جداکردن دین از زندگی» می‌نامیم. اما انسان فطرتاً علاقه‌مند به مذهب است. وقتی اعتقاد به خدا در جامعه‌ای ضعیف شود، مردم باز هم به دنبال معنای زندگی می‌گردند: از کجا آمده‌ام؟ به کجا می‌روم؟ هدف زندگی من چیست؟» وی با این‌که یک کاتولیک معتقد است، حرکت خلاف جهت جریان تازه‌مسلمانان و اصل قراردادن خدا در زندگی آنها را می‌ستاید.




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ یکشنبه 86/1/26 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

موضوع حضور، فعالیت و اثرگذاری مسلمانان در جوامع غربی از مسائل جالب‌توجهی است که کارکرد اسلام را در جوامع غیرمسلمان بازگو می‌کند. در این نوشتار، دکتر «مونا مکرّم عبید»، استاد دانشگاه آمریکایی قاهره به بررسی حضور پررنگ مسلمانان در غرب پرداخته است. متن انگلیسی این مقاله در سایت مجمع تقریب مذاهب اسلامی آمده است.

حضور اقلیت‌های مسلمان، چه در اروپا و چه در ایالات متحده آمریکا، نشان از گسترش تمدن مسلمانان به نقاط مختلف دنیاست، بنابراین می‌توان اسلام را پل ارتباطی کشورهای مسلمان با جهان غرب دانست.

ریشه‌های شکل‌گیری اقلیت‌های مسلمان در غرب به دوران فتح اندلس بازمی‌گردد. در آن زمان اسلام از جنوب غربی اروپا وارد این قاره شد و بعدها پیروان این دین به جنوب فرانسه و سپس به شرق اروپا راه یافتند. همزمان با این گسترش، دامنه امپراتوری عثمانی به «وین»، پایتخت امپراتوری آن زمان اتریش کشیده شد. علت مسلمان شدن تعداد زیادی از ساکنان منطقه بالکان را باید در همین تحول جستجو کرد.

اروپایی‌های تازه‌مسلمان بعدها هسته اصلی اقلیت‌های مسلمان در آن سرزمین را تشکیل دادند که هم اکنون در اروپای شرقی سکونت دارند. این حضور، نشانی تاریخی از پیوند فرهنگ اسلامی با غرب است.

در چند سال اخیر، تشکل‌های اسلامی غرب، در پرتو افزایش تعداد مسلمانان و نیز افزایش فعالیت‌های فرهنگی آنان، پی درپی به توفیقاتی دست یافته‌اند. آمار نشان می‌دهد که دست کم 7 میلیون مسلمان در ایالات متحده آمریکا زندگی می‌کنند و طی دهه‌های اخیر، تعداد زیادی از موسسه‌ها و مراکز فرهنگی اسلامی در این کشور پا گرفته‌اند که در پهنه آمریکا نقش مهمی را ایفا می‌کنند. در کشورهای عضو اتحادیه اروپا نیز حدود 35 میلیون مسلمان زندگی می‌کنند که پیش بینی می‌شود تا سال 2020 تقریباً 10 درصد از کل جمعیت قاره اروپا را به خود اختصاص دهند. در کشورهای عضو اتحادیه اروپا 7006 مسجد، اتحادیه و انجمن اسلامی وجود دارد که بیش از 16 میلیون مسلمان از خدمات این مراکز بهره‌مند می‌شوند.

اقلیت‌های مسلمان ساکن غرب با چالش‌های بزرگی مواجهند، هرچند مشکلات و چالش‌های مسلمانان اروپا با مشکلات مسلمانان آمریکا تفاوت دارد و در خود اروپا هم مسلمانان کشورهای مختلف، مشکلات خاص خود را دارند.

در ایالات متحده آمریکا، سلطه صهیونیسم بر رسانه‌ها، نقش کلیدی را در فشار رسانه‌ای و تبلیغاتی بر مسلمانان برعهده دارد؛ اما چنان که گفتیم، در اروپا، مسلمانان کشورهای مختلف وضعیت متفاوتی دارند. تعداد مسلمانان ایتالیا کمتر از یک میلیون نفر است که 80 هزار تازه‌مسلمان هم به آنها اضافه می‌شوند. مسلمانان این کشور 450 مسجد بنا کرده‌اند، اما دولت ایتالیا هنوز اسلام را از ادیان رسمی این کشور به حساب نمی‌آورد. در آلمان بیش از 3 میلیون مسلمان زندگی می‌کنند که اکثر آنها اهل ترکیه هستند، اما آلمانی‌ها هم مسلمانان را بیگانه و خطرناک می‌دانند.

در بریتانیا مسلمانان با جمعیتی بیش از 2 میلیون نفر، پنج درصد از کل جمعیت را تشکیل می‌دهند، یک سوم مسلمانان بریتانیا هندی تبار هستند و سایر مسلمانان این کشور، به حدود 100 زبان صحبت می‌کنند و ریشه در 56 کشور مختلف جهان دارند. مسلمانان انگلستان 600مسجد دارند که آنها را به عنوان موسسه‌های خیریه به ثبت رسانده‌اند. همچنین در بریتانیا 1400 تشکل اسلامی فعالیت می‌کند، به نظر می‌رسد که وضعیت مسلمانان در بریتانیا، بهتر از دیگر کشورها باشد، چون در قوانین این کشور نگاه مثبتی به گروه‌های مختلف نژادی وجود دارد.

اما در فرانسه، که بیشترین تعداد مسلمانان را در خود جای داده است، سیاست مشخصی در برخورد با مسلمانان و سایر مهاجران وجود ندارد. جمعیت مسلمانان این کشور حدود 6 میلیون نفر است که 1300 مسجد، 600 تشکل اسلامی و چند ایستگاه رادیویی محلی دارند. در این کشور بیش از یک صد مسلمان فرانسوی الاصل هم زندگی می‌کنند. در فرانسه شاهد بودیم که به بهانه ممنوعیت استفاده از هرگونه نماد آشکار دینی، جنجالی بر سر حضور دختران مسلمان با حجاب در مدارس دولتی پدید آمد و مسلمانان این کشور با مشکلات بسیاری مواجه شدند.

در سال‌های اخیر شاهد ظهور نسل جدیدی از مسلمانان هستیم که در غرب به دنیا آمده و با فرهنگ این سرزمین پرورش یافته‌اند. این نسل در مقایسه با نسل پیش از خود که گرفتار مشکلات متعددی بودند، در وضعیت بهتری به سر می‌برند. در چند سال گذشته فعالیت‌های فرهنگی اقلیت‌های مسلمان غرب افزایش چشمگیری داشته است؛ اما در عین حال این فعالیت‌ها با چالش‌هایی نیز مواجه بوده است که همین چالش‌ها تأثیر تلاش‌های فرهنگی مسلمانان را کمرنگ کرده است. این چالش‌ها به ذات روابط موجود بین اسلام و غرب برمی‌گردد.

 در روابط بین اسلام و غرب ناسازگاری‌هایی وجود دارد که تشدید آنها مشکل ساز می‌شود. ریشه این تناقضات را نیز باید در وجود بی اعتمادی متقابل در دوران پیش از مدرن و به ویژه در زمان جنگ‌های صلیبی جست. خشونت‌های به کار رفته در آن جنگ‌ها هنوز در ذهن مسلمانان و نیز غربی‌ها باقی مانده است.

از سوی دیگر گسترش روند جهانی سازی، اندیشه رویارویی اسلام و غرب را تقویت کرده است. در واقع، شماری از عوامل اساسی، اسلام و جهانی سازی را رو در روی یکدیگر قرار داده است. جهانی سازی مدعی است که علاوه بر حوزه‌های فرهنگ و اقتصاد، به لحاظ سیاسی نیز نظامی دموکرات با شیوه غربی پدید می‌آورد که برپایه کثرت گرایی و آزادی بیان و اندیشه بنیاد نهاده شده است. از سوی دیگر، اسلام صرفاً یک آیین نیست، بلکه نظامی جامع برای زندگی ترسیم می‌کند که در همه حوزه‌ها حرفی برای گفتن دارد. از این رو اسلام و جهانی سازی در برابر هم قرار می‌گیرند.

قابل ذکر است که آمریکایی‌ها نسبت به مردم اروپا کمتر احساس تمدن ریشه دار می‌کنند. به علاوه اروپا از دیرباز با کشورهای عربی و مسلمان همسایه بوده است. همین امر باعث شده که وضعیت مسلمانان در اروپا بهتر از آمریکا باشد.

مشکل اصلی اقلیت‌های مسلمان در غرب، این است که ید واحدی را تشکیل نمی‌دهند تا بتوانند فشارها را در کنار یکدیگر راحت‌تر تحمل کنند. این پراکندگی به دلیل اختلاف‌های قومی و زبانی و منافع خاص نژادی برای مهاجرت به غرب به وجود آمده است. در چنین فضایی، اهمیت نقش تشکل‌های اسلامی دوچندان می‌شود که می‌توانند با همدلی، زمینه‌های یکپارچگی اقلیت مسلمان غرب را پدید آورند، همان گونه که اقلیت یهود در آمریکا به این قدرت دست یافته است.

نکته مهم این است که تشکل‌های اسلامی غرب باید در ارائه تصویر صحیح از اسلام در اذهان عمومی مردم آن سرزمین تلاش کنند. برای این مهم، باید علاوه بر حمایت از تشکل‌ها و مراکز فرهنگی موجود، به ایجاد مراکز جدید نیز همت گماشت.

تشدید فعالیت اقلیت مسلمان در غرب و نیز تقویت ارتباط با جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند، به معنای ذوب در ارزش‌های آن جوامع نیست، بلکه به معنای رفع تبعیض بین مسلمانان و آنهاست.

مسلمانان غرب باید برای حفظ عقاید خود در آن جوامع بکوشند و به ویژه بر پرورش صحیح نسل جدید مسلمانان همت گمارند. پیداست که کشورهای اسلامی نیز باید حمایت از اقلیت مسلمان غرب را مدنظر گیرند و صدای آنان را به گوش همه برسانند.




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ شنبه 86/1/25 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

دیروز رفتیم یه دشت پر از شقایق. عجب صحنه ی زیبایی بود! حدود سه کیلومتر دو طرف جاده رو شقایق و گلای زرد و بنفش پوشونده بود. امروز که داشتم برا یکی از بچه ها تعریف می کردم، یکی دیگه از راه رسید و گفت: «می دونی وقتی شقایق تو یه دشت در بیاد، یعنی دیگه نفسای آخرشه؟» با تعجب پرسیدیم: «چطور؟» گفت: «وقتی یه مرتع به تدریج بر اثر بی احتیاطی آدما ار بین می ره، آخرین نشونه ی از بین رفتنش اینه که شقایق در می آد.»

حالم گرفته شد؛ اون همه زیبایی یهو پیش چشمم فرو ریخت و رفتم تو فکر ...

درسته! شقایق آخرین زنگ خطریه که زمین برای آدمای ناسپاس به صدا در می آره؛ یعنی دیگه کار از کار گذشته. شقایق می آد بیرون تا یه خودی نشون بده و بگه: «ما که دیگه رفتیم؛ شما بمونید ببینم می خواید چی کار کنید.» درسته! قصه ی کربلا هم همین بود. هر چی مردم ناسپاسی کردن، خدا یه جوری گوششونو تابوند؛ ولی نفهمیدن که نفهمیدن. تا این که 72 تا شقایق علم کرد که: «های! ببینید گلای منو! این آخرین زنگ خطره؛ هر کی پی شون رفت، که رفت؛ ولی اونایی که موندن، دیگه از زندگی خیری نمی بینن.»




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ جمعه 86/1/24 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم