خیلیها ازم میپرسن: شده تا حالا توی حرم امامرضا(ع)، معجزهای از حضرت ببینی؟
لازم نیست حتماً بهچشم ببینیم که خدا به آبروی آقا، مثلاً، مریضی رو شفا داده. همین که بعد از زیارت امامرضا(ع) حالت دگرگون میشه و «مقلّبالقلوب»بودن خدا رو میچشی، خودش معجزهست. با این حال قصد دارم از این به بعد، اتفاقات معجزهآسایی رو که توی حرم میبینم، اینجا بنویسم.
امسال، صبح روز ولادت امامرضا(ع)، یکی از همسفرای کربلا، برای مشهد پرواز داشت. روز ولادت، دوشنبهی سردی بود و من داشتم برای نوکری، بهسمت حرم میرفتم. به اون دوست عزیز تلفن زدم ببینم کی میرسه. با صدایی پر از حسرت جواب داد که بهخاطر بدی هوا، پرواز لغو شده و نمیتونه بیاد. دلش، مثل صداش، گرفته بود. با یک دنیا التماس ازم خواست دعا کنم آقا هرچه زودتر اون رو بطلبه.
یکشنبهی این هفته آقا طلبید و رفیق ما مسافر مشهد شد. همون شب، من کشیک بودم. (حدود دو ماهه که یکشنبهشبها حرم میرم.) اومد محل کار من و شب با هم رفتیم حرم. شبها، همون اول که وارد میشیم، ژتون غذای حضرت، که خیلیها آرزوی خوردنش رو دارن، رو بهمون میدن. ژتون رو که گرفتم، با شرمندگی به دوستم گفتم که من فقط یه سهمیه دارم و باید همون یه غذا رو با هم بخوریم. (البته همون رو هم، بهخاطر قوانین پیشرفتهی آستان قدس، باید قاچاقی! از مهمانسرا (غذاخوری حرم) بیرون میآوردم.)
توی این ایام، مأموران مهمانسرا بهطور تصادفی میون هیئتها میرن و بهشون دعوتنامهی صرف غذای حضرت میدن. اون شب، ما مأمور شدیم که برای کنترل دعوتنامهها، ورودی صحن قدس به گوهرشاد بایستیم. زائرای حضرت، از دورونزدیک، که معمولاً از صبح مشغول عزاداری و عرضادب بودن، باید دو ساعتی توی گوهرشاد مینشستن و از سخنرانی و مداحی بهرهمند میشدن. چند نفر از زائرا، غالباً پابهسنگذاشتهها، که حوصلهی اینهمه انتظار رو نداشتن، از خیر غذا گذشتن و وسط مجلس اومدن بیرون. یکیشون که حسابی عصبانی شده بود، با دلخوری از کنارم رد شد، دعوتنامهی خودش رو کف دستم گذاشت و غر زد: نخواستیم!
دعوتنامه رو به دوستم دادم و محو چشمهای پر از اشکش شدم که مبهوت دعوت ناگهانی آقا شده بود.
موضوعات مرتبط:
برچسبها: خاطرات خدمت