سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

 

ضریح مطهر امام موسی کاظم(ع) و امام محمد تقی(ع)

چند سال پیش روز 25 رجب، شهادت امام موسی بن جعفر(ع)، در حال حرکت به طرف حرم مطهر امام رضا(ع) در میان امواج اندوه دسته‌های عزاداری، دل به نوای محزون دسته‌ای کوچک ولی بااخلاص سپردم که با لحن عراقی خود بر سر و سینه می‌زدند و به این مضمون می‌خواندند: «ای تشییع‌کنندگان! این نعش از آن کیست؟ بدن امام مسموم و دور از خانواده‌اش. یاران رضا(ع) با اشک به او تسلیت می‌گویند.» این جمله‌ی آخر آن‌قدر جان‌سوز و تأثیرگذار بود که اگر قصد حرم رفتن هم نداشتی، به سوی حرم آقا کشیده می‌شدی که بروی و با اشک به امامی تسلیت بگویی که خود «امام غریب» است و فرزند امامی که سال‌ها در زندان غربت به سر برده است. 

تسلیت با اشک کمترین کاری است که در روز شهادت پدر از دست ما برای دلداری به پسر برمی‌آید. اما غم جدایی از چنان پدری را وقتی بهتر احساس می‌کنی که در حرمش یا حرم پسرش، یا به یاد این حرم‌های مطهر، بنشینی و ساعتی را به تفکر در معرفت امام بگذرانی. وقتی که بفهمی چه امامی را از دست داده‌ای، اشکت هم قیمتی‌تر خواهد شد و تسلیتت بر دل داغدار امام مهربان بهتر خواهد نشست.

دست دلت را می‌گیری و او را به مدینه می‌بری تا هر چند لحظاتی کوتاه، پای منبر معرفت‌بخش امام موسی کاظم(ع) بنشینی. «هشام بن الحکم»، شیعه‌ی برگزیده و شاگرد ممتاز مدرسه اهل‌بیت(ع)، را می‌بینی که گوش جان به مروارید سخنان امام سپرده است. امامی که دارد برایش از وصف «عقل» می‌گوید.

از دست خودت دل‌خوری که چرا جَوزده می‌شوی و همیشه به راهی می‌روی که دیگران همه می‌روند، بی‌آن‌که فکر کنی راه از چاه کدام است. صدای امام(ع) را می‌شنوی که: هشام! خداوند «اکثریت» را نکوهش کرده و در قرآن فرموده «و ان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله»؛ اگر از «اکثریت» مردم روی زمین پیروی کنی، از راه خدا گم‌راهت می‌کنند. و باز فرموده که «اکثرهم لا یعلمون»، «اکثرهم لا یعقلون»، «اکثرهم لا یشعرون» و... .

و باز می‌بینی که امام(ع) چگونه قدر و قیمت عاقلان را بالا می‌برد: هشام! خداوند «اقلیت» را ستایش کرده و در قرآن فرموده «و قلیل من عبادی الشکور»؛ شمار اندکی از بندگانم شکرگزارند. و باز فرموده که «و ما آمن معه الا قلیل» و... .

نمی‌دانی اشکال کار کجاست که احساس بی‌نیازی و آرامش و سلامت دین نمی‌کنی. می‌بینی امام موسی بن جعفر(ع) می‌فرماید: هشام! هر کس بی‌نیازی بدون ثروت و آسوده‌دلی از حسد و سلامت در دین می‌خواهد، به درگاه خدا زار بزند که عقلش را کامل کند. زیرا عاقل به قدر احتیاج قناعت می‌کند و هر کس به اندازه‌ی نیاز خود قناعت کند، به بی‌نیازی می‌رسد و کسی که به اندازه‌ی نیاز قناعت نکند، هرگز بی‌نیاز نمی‌شود.

حالا دلت بیشتر نمی‌گیرد که چنین امام نازنینی را چرا باید به بند بکشند؟ حالا اشکت راحت‌تر جاری نمی‌شود وقتی که برکت وجود امام(ع) را در زندگی‌ات حس می‌کنی و او را زندانی ظلم می‌بینی؟ دستانت را بالا بیاور و با اشک و تفکر به درگاه باب‌الحوائج توسل کن:

یا اباالحسن! یا موسی بن جعفر! ایها الکاظم یابن رسول الله! یا حجة الله علی خلقه! یا سیدنا و مولانا! انا توجهنا و استشفعنا، و توسلنا بک الی الله، و قدمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیها عند الله! اشفع لنا عند الله.

پ.ن. متن و ترجمه‌ی کامل روایت

در همین حال‌وهوا:
پدر و پسر
طور زندان




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌ها
به‌تاریخ شنبه 91/3/27 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم