سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

... اما به مهران رسیدن ما مساوی با کربلا رفتن نبود. در عبور مان مشکلی پیش آمده بود. بچه‏های مسئول، خانه‏ای کرایه کردند که برای استراحت و ناهار برویم و عصر حرکت کنیم. وارد خانه‏ای شدیم که سرانه‏ی فضا برای هر نفر کمتر از یک متر مربع بود! نماز ظهر را به جماعت خواندیم و ولو شدیم. شکر خدا، تلویزیون به‏راه بود و به تکرار «ترانه‏ی مادری» رسیدیم. بعد از ناهار، خانه‏ی همسایه هم هماهنگ شد و عده‏ای به آن‏جا اثاث‏کشی کردند. هنوز داغ بودیم و نمی‏فهمیدیم چه بلایی دارد سرمان می‏آید؛ یعنی فکرش را نمی‏کردیم. بالاخره چند ساعت تأخیر، آن هم بین آن همه کاروان منتظر، طبیعی بود و اصلاً به چشم نمی‏آمد. بعد از ظهر خبر آمد که آن روز رفتنی نیستیم و فردا صبح حرکت می‏کنیم. همه‏ی مراحل کار ما قانونی بود، ولی چون کاروان در قالب کاروان‏های سازمان حج نبود به مشکل خورده بودیم. البته ازدحام اعیاد شعبانیه هم مزید بر علت شده بود و برای کاروان‏های رسمی هم مشکل‏ساز. ما که نفهمیدیم چرا نقل و انتقال زائران عتبات باید در انحصار یک شرکت باشد و همه حتماً در همان چارچوب به زیارت بروند. پس کو سیاست‏های اصل 44؟ چرا کسی نباید بتواند ساده و بی‏تکلف راهی کربلا شود؟ دنبالم بیا ...


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: گوناگون

به‌تاریخ چهارشنبه 87/6/20 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

یکی از دوستان خواسته بود از حال و هوای حرم در ماه مبارک رمضان بنویسم. چشم. دیروز اولین خدمت رمضانی امسالم بود و مثل همیشه، به یاد موندنی. دنبالم بیا ...


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت

به‌تاریخ سه شنبه 87/6/19 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

در حق عسل جفاست اگر آن را بچشی و لذت چشیدنش را به دیگران نچشانی. نه این‏که بخواهم سرزمینی را به عسل تشبیه کنم که مرگ در کام سرداران بی‏سرش از عسل شیرین‏تر است؛ می‏خواهم جرعه‏ای از لذت این زیارت فراموش‏نشدنی را در کام شما هم بریزم تا دلتان بیش از این که هست، هوایی کربلا شود و پای عزمتان محکم‏تر. شک ندارم که به لطف کشش حسین علیه السلام، بعد از خواندن این سفرنامه، دل از دست می‏دهید و مثل همه‏ی هم‏سفران من دم می‏گیرید که: دلم برا حرمت پر می‏زنه ... دنبالم بیا ...


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: گوناگون

به‌تاریخ شنبه 87/6/16 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

بالاخره آقا برات کربلامو امضا کرد و ما راهی این سرزمین مقدس شدیم. ممنونت آقا بابت آرزویی که برآورده‏ش کردی. خاطرات و یادداشت‏های این سفر بمونه برای پست‏های بعدی ان شاء الله.




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ یکشنبه 87/6/3 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

بسم الله الرحمن الرحیم، و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم. «الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا ان هدانا الله»

اللّهم کن لولیک الحجة بن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذه الساعة، و فی کل ساعة، ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً، حتی تسکنه ارضک طوعاً، و تمتعه فیها طویلاً.

السلام علیک ایّها الامام الرؤوف، یا علی بن موسی الرضا!

امروز برای عرض تسلیت اومده‏یم خدمتتون آقا! از امروز دیگه شما زندانی غربت می‌شید.

آقا جان! شما می‌دونی که ما مشکل‌پسندیم. ما بی‏جهت گرفتار موسی بن جعفر سلام الله علیهما نشده‏یم. هر دلبری به این سادگی‏ها نمی‏تونه دل از ما ببره. زیبا توی عالم فراوونه، اما یوسف‏ها به این خاطر خواستنی‏اند که زندان رو بر مخالفت پروردگار ترجیح می‏دن. ششمین یوسف فاطمه (س) هم می‏تونست یه جوری با هارون کنار بیاد که زندانی نشه، ولی یوسف‏وار گفت: «ربّ السجن احبّ الیّ ممّا یدعوننی الیه» (یوسف:33) خدایا! برای من زندان از خواسته‏ی این ظالمان شیرین‏تره. همین انتخاب‏های زیباست که حُسن یوسف‏ها رو بیشتر می‏کنه. حالا که وارد زندان شده، با مناجاتش اون‏جا رو وادی طور می‏کنه. خدا رو شکر به خاطر این فرصت خلوت و گفت‏و‏گو:

طور، زندان، آه، آتش، اشک، مونس، ناله، همدم
موسی این حال و هوا در وادی ایمن ندارد

ان شاء الله زیارت حرمش روزی‏مون بشه و اون‏جا از اشک و ناله‏ی عابدانه‏ش یاد کنیم:

اللّهـمّ صـلّ على محمّد و اهل بیته الطّاهرین، و صلّ على موسى بن جعفر وصىّ الابـرار، و امـام الاخـیار، و عَیبة الانوار، و وارث السّکینة و الوِقار، و الحِکَم و الاثار، الّذى کان یُحیى اللّیل بِالسَّهَرِ الى السّحَر، بمُواصلة الاستغفار، حَلیف السّجدة الطّویلة، و الدُّمـوع الغـزیـرة، و المناجات الکثیرة، و الضّراعات المتّصلة.

 سلام بر اون آقایی که تا سحر شب‌زنده‌داری می‏کرد و به استغفار می‌گذروند. فدای اون مولایی که همدم سجده‏های طولانی، اشک‏های روان، مناجات‏های بسیار و تضرع‌های پیوسته بود:

بریدم از همه تا خلوت وصال گرفتم
که با تو در دل زندان بسته حال گرفتم

خمید سرو قدم آب گشت شمع وجودم
مه تمام بُدم صورت هلال گرفتم

به دست و پا و بدن حلقه‌های سلسله‌ام بین
تو لطف کردی و من این همه مدال گرفتم

چنان به یاد عزیران دلم گرفته در امشب
که از جمال رضا بوسه با خیال گرفتم
 (غلامرضا سازگار)

زندانبان‌ها و اطرافیان هارون - لعنة الله علیه - بارها به اون ملعون گزارش دادن که ما از این آقا چیزی جز عبادت و سجده ندیدیم. اما جزای این نور الهی، ظلمت زندان و جواب شهد کلامش، زهر ستم بود:  

ز موج اشک به  چشمم نگاه، زندانی است
درون سینه‌ام از غصه آه، زندانی است

نه فرصتی نه توانی که راز دل گویم
بیان راز دلم در نگاه زندانی است

ستاره‌ها مگر از آسمان فرو ریزند
بود روا که به زنجیر، ماه زندانی است؟

ز تیرگی شب و روزش تفاوتی نکند
به محبسی که ولیّ اله زندانی است

ز اشک دیده چراغی مگر برافروزد
سپیده‌ای که به شام سیاه زندانی است

خبر دهید به زهرا که یوسف دگرت
به جرم این‌که ندارد گناه زندانی است
 (سید رضا مؤیّد)

مثل امروزی امام رضا علیه‌السلام که مدینه‏ست، به علم الهی از شهادت پدر آگاه می‏شه و به قدرت الهی خودش رو برای نماز و کفن و دفن به بغداد می‌رسونه. امام غریب، خودش رو بر بالین غریبی می‏رسونه که پیکر مطهرش رو با اهانت از محبس بیرون آوردند:

در انزوا نبود همه عمر من که بود
در سجده‏گاه گوشه‏ی زندان قیام من

بی‏جرم و بی‏گناه به زندان گذشت عمر
نه بلکه بود نسل علی اتهام من

امضای نیلی غل و زنجیر بر تنم
تأکید دیگری است به حسن ختام من

یا موسی بن جعفر! ما هم شهادت می‌دیم که شما شهید هدایت این امت شدی و داغ بی‌یاوری نمکی بر زخم‌های غل و زنجیرت بود:

ای که زندان مرکز تدبیر تو
در نیام بی‌کسی شمشیر تو

پای تو هر چند در زنجیر بود
پای دل‌ها بسته زنجیر تو

الا لعنة الله علی القوم الظالمین، «و سیعلم الّذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون»




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ دوشنبه 87/5/7 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

لابد می پرسید چه ربطی به هم دارند؛ عرض می کنم.
این هفته ورودی صحن کوثر ایستاده بودم. بیرون این ورودی سرویس‏های بهداشتی هستند و از پشت سرویس‏ها هم به خیابون امام رضا (تهران) و کوچه پس کوچه‏هاش راه داره؛ بنا بر این بعضی‏ها از همون جا وارد حرم می‏شن. باز هم بنا بر این، بین سرویس های بهداشتی و صحن کوثر بازرسی ورودی گذاشته‏ن، در نتیجه کسانی هم که برای تجدید وضو از صحن خارج می‏شن، دوباره موقع ورود باید از بازرسی رد شن.
اون روز، مثل همیشه، اونایی که از بیرون می‏اومدن و می‏خواستن از صحن کوثر وارد حرم بشن، بدون این که متوجه بشن، از جلوی سرویس های بهداشتی رد می‏شدن. از بازرسی می‏اومدن داخل و از من آدرس دستشویی رو می‏پرسیدن. بعد دور می‏زدن و موقع برگشت، دوباره از بازرسی رد می‏شدن و شاکی بودن از این چرخ و فلک بازی.
تا به حال چندین بار این مشکل رو با مسئولان در میون گذاشته‏یم و پیشنهاد کرده‏یم که این بازرسی رو قبل از دستشویی بذارن تا اونایی که برای تجدید وضو می‏رن، مجبور نباشن دوباره از بازرسی رد بشن. ولی شنیدیم که قراره بین سرویس‏های بهداشتی و صحن کوثر، بازار کوثر (مثل موقعیت بازار غدیر) راه بیفته و کسانی که می‏خوان از بازار مستقیم به حرم بیان باید از بازرسی رد شن. خب، دلیل قانع کننده ایه؛ بالاخره مردم باید نقش امام رضا (ع) رو در رونق اقتصادی هم ببینند!
حالا ملتفت شدید که امام رضا (ع)، چرخ و فلک و رونق اقتصادی چندان هم بی‏ربط نیستند؟




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ سه شنبه 87/5/1 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

این شعر رو دیروز خانومم از حرم هدیه آورد:

ای به نثار مقدمت گوهر اشک دیده ام
ای به فدای جان تو جان به لب رسیده ام
من به بهای هستی ام مهر تو را خریده ام
نیست به جز ولای تو مشی و مرام و ایده ام

مباد سازد از درت خدا مرا جدا، رضا (ع)!
امام رضا! امام رضا! امام رضا! امام رضا!

من که به بوی مغفرت به بارگاهت آمدم
شبی که سر زد از افق مهر جمالت آمدم
پناه ما سوا تویی که در پناهت آمدم
نیازمندم و گدا، بر سر راهت آمدم

اگر ز در برانی ام، کجا روم؟ کجا؟ رضا (ع)!
امام رضا! امام رضا! امام رضا! امام رضا!

به پیشگاه قدس تو اگر چه دست خالی ام
اگر چه کس نمی خورد غم شکسته بالی ام
اگر چه اشک من بود گواه خسته حالی ام
ولی به جان فاطمه (س) محبّم و موالی ام

خوشم که دارم از جهان ولایت تو یا رضا (ع)!
امام رضا! امام رضا! امام رضا! امام رضا!

اگر مرا رها ز قید غم کنی چه می شود؟
اگر نگاه مرحمت به کم کنی چه می شود؟
نظر به این کبوتر حرم کنی چه می شود؟
جواز کربلا به ما کرم کنی چه می شود؟

به کیمیا نظر کنی مس دلم طلا، رضا (ع)!
امام رضا! امام رضا! امام رضا! امام رضا!




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ سه شنبه 87/5/1 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

در حرم امام رضا علیه‏ السلام، هر از گاهی مراسمی هست به نام «سفره» برای دسته‏بندی و شمارش نذوراتی که زائرا داخل ضریح میندازن. یه بار توفیق شد که توی این مراسم شرکت کنم؛ دور یه میز بزرگ نشستیم و پول‏ها رو گونی گونی می‏آوردن و جلومون می‏ریختن. برای من فضای خیلی قشنگی بود که چند بار اشکمو سرازیر کرد: توده‏ای از انواع سکه و اسکناس ایرانی و خارجی، به علاوه‏ی نامه‏هایی که زوّار دردمند امام مهربون برای آقاشون نوشته بودن. توی این انبوه پول‏، از تراول چند صد هزار تومنی تا سکه‏ی پنج تومنی و حتی بلیت واحد مشهد (که این‏جا حکم پول خورد رو داره) به چشم می‏خورد. اما جالب این‏جا بود که هیچ کدوم از ما نمی‏دونست پشت این پول‏ها، چه نیت‏هایی خوابیده؛ معلوم نبود کدوم دل‏شکسته ای اون سکه‏ی پنج تومنی رو توی ضریح انداخته. این‏جا خبری از شاه و گدا نبود و فقط نیت افراد ارزش نذرشونو معین می‏کرد. احساس می‏کردم دم در اون اتاق، تابلویی زده و نوشته: «ورود کلیه‏ی افراد ممنوع» این‏جا فقط نیت‏ها رو راه می‏دن و چه بسا که یه سکه‏ی بی‏مقدار از یه دل شکسته قبول بشه و مبلغ کلان منی که با غرور و منّت توی ضریح پول میندازم، قبول نشه!




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ یکشنبه 87/4/9 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

بسم الله الرحمن الرحیم. و لا حول و لا قوّة الا بالله العلی العظیم. الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا ان هدانا الله.

اللّهم کن لولیک الحجة بن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذه الساعة، و فی کل ساعة، ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً، حتی تسکنه ارضک طوعاً، و تمتعه فیها طویلاً. این فاطمیه هم تموم شد و ندیدیمت، آقا!

دلم هوای تو کرده هوای آمدنت

صدای پای تو آید، صدای آمدنت

بهار با تو بیاید به خانه‏ی دل ما

سری به خانه‏ی ما زن صفای آمدنت

این انتظار، قصه‏ی دیروز و امروز نیست:

هنوز مانده به یادم که مادرم می‏خواند

زمان کودکی‏ام قصه‏های آمدنت

حساب کردم و دیدم که با حساب خودم
تمام عمر نشستم به پای آمدنت
 
چقدر وعده‏ی وصل تو را به دل بدهم؟
چقدر جمعه بخوانم دعای آمدنت؟ (
محسن عرب خالقی)

آقا جان! این روزها تو کوچه‏های مدینه که با پای دل قدم می‏زنیم، به خونه‏ای می‏رسیم که ازش صدای ناله‏ی غریبونه‏ای می‏آد.

اگه بشنوید که یکی داره با خدا راز و نیاز می‏کنه و از خدا مرگشو می‏خواد، چی فکر می‏کنید؟ لابد تصور می‏کنید که بعد از سال‏ها زندگی کردن و سختی کشیدن، داره آرزوی مرگ می‏کنه. حالا اگه بشنوید که تنها دختر یادگار پیغمبر (ص) چنین آرزویی کرده، چی می‏گید؟ خانمی که تازه بهار زندگیشو می‏گذرونه، چرا باید این‏قدر خسته شده باشه؟ مگه دختر پیغمبر (ص) نباید ارزش و احترام داشته باشه؟ چرا تو بستر افتاده؟ چرا به زن‏هایی که برا عیادتش اومده‏ن، پرخاش می‏کنه و می‏گه از دنیای شما و شوهراتون بیزارم؟ چرا این‏قدر منتظر مرگه که به امیر المؤمنین (ع) وصیت کرده؟ چرا وصیت کرده که شبانه دفنش کنن؟ چرا باید دختر عزیز و خردسالش با دیدن مادر، داغ عالم رو دلش سنگینی کنه؟

هر گه که یاد آرم زاین آستانه مادر

گردد ز دیده چون سیل اشکم روانه مادر

یاد آرم از صدای «یا فضّةُ خُذینی»

تا می‏کنم نظاره بر درب خانه مادر

این در، شاهد خاطرات تلخی بوده. یه روز دید عده‏ای مقابلش جمع شده‏ن و فریاد می‏زنن و به ساحت اهل بیت پیغمبر صلوات الله علیهم بی‏ادبی می‏کنن. همین در، شعله‏ی آتیشو احساس کرد، اما بیشتر از این سوخت که فاطمه (س) پشت در بود. افتادن گل رسول الله (ص) رو دید. این در، ذره ذره آب شدن بانوی خونه‏ی علی (ع) رو دیده.  

این خانه را که جبریل بوسیده در به تجلیل

آتش بر آسمان رفت از آستانه مادر

آخه، محسن شش ماهه‏ش چه گناهی داشت؟

از گلشنت بماند تا لاله‏ای به دستم

ای کاش غنچه‏ی تو می‏زد جوانه مادر

تا روز حشر شاهد بر بی‏گناهی توست

خونی که ریخت قاتل زآن نازدانه مادر

من حال جوجه‏ای را دارم که چند صیّاد

کشتند مادرش را در آشیانه مادر

گویی ز درد و محنت دستت نداشت قدرت

موی مرا نکردی امروز شانه مادر (حاج غلامرضا سازگار)

این روزای آخر، رسول الله (ص) را تو خواب دیده که بشارت رفتن بهش داده. با علی (ع) وداع می‏کنه و اون وصیتای جان‏سوز. روز آخر به اهل خونه یادآوری می‏کنه که وقت رفتن رسیده:

آرام تر بگذار بر بالش سرم را

بگذار بگذارم به هم چشم ترم را

پنهان کن از چشم تمام غنچه هایم

خون لاله‏های سرخ باغ بسترم را

شستم تمام زخم‏هایم را که امشب

کمتر بیندازم به زحمت شوهرم را

این چند برگ روزهای آخرم سوخت

باید بسوزی تا بخوانی دفترم را

اسما بکش چادر نمازم را به رویم

دیگر ز بالش بر نمی دارم سرم را (محسن عرب خالقی)

خدا حافظ مادر! خدا حافظ فاطمیه‏ی امسال! خدا حافظ پیرهن مشکیای عزای زهرا (س)!

خونه‏ی امیر المؤمنین (ع) بی‏فاطمه (س) شد تا یه فاطمه‏ی دیگه به این خونه بیاد. اما این فاطمه ادعای فاطمه بودن نداره؛ فقط اومده بچه‏هاشو بلا گردون فرزندان زهرا (س) کنه. بذارید حرفای آخر فاطمیه رو از زبون ام البنین (س) بشنویم:

سقای دشت کربلا عباس من شد

پشت و پناه خیمه ها عباس من شد

تا آب از مشکش به روی خاک ها ریخت

شرمنده‏ی آل عبا عباس من شد

تا که سرش را از جفا در هم شکستند

در ناله‏ی «اَدرِک اَخا» عباس من شد

قربون کمر شکسته‏ت یا ابا عبدالله! قربون غریبی‏ت آقا!

تا روی خاک افتاد، دشمن شاد گردید

او رفت و سیلی در حرم آزاد گردید (جواد حیدری)

الا لعنة الله علی القوم الظالمین. و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون.




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ شنبه 87/3/18 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

بسم الله الرحمن الرحیم، و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم. الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا ان هدانا الله.
اللّهم کن لولیک الحجة بن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذه الساعة، و فی کل ساعة، ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً، حتی تسکنه ارضک طوعاً، و تمتعه فیها طویلاً.
یابن الحسن! ببین امشب با چه غمی در خونه‏ت می‏آم:
به همان کس که مَحرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
گر محرّم عزای زینب بود
فاطمیّه محرّم زهراست
هرچی امروز از دین داریم، به خاطر جهاد فاطمه سلام الله علیهاست:
طاق محراب و گنبد مسجد
یادگار قد خم زهراست
آن که در حشر هم نمی گنجد
کوثر اشک نم نم زهراست
و آن چه شرح غمش بود بسیار
زندگی کردن کم زهراست (رضا جعفری)
سفارش حضرت زهرا (س) رو خدا توی قرآن کرده بود: قل لا اسسلام من به تو ای بانویی که مرد نبردی ...ئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی: آی پیغمبر! به این مردم بگو اگر قراره به من «خسته نباشید» بگید، با اهل بیتم مهربون باشید. من برای این همه زحمتی که کشیده‏م، مزد و تشکر نمی‏خوام؛ فقط، جون شما و جون فاطمه‏م.
به قرآن عمل نکردند که هیچ، صاحب‏عزای رسول الله (ص) رو برای طلب یاری به در خونه‏ی مهاجر و انصار کشوندند:
کو به کو منزل به منزل دیده را دریا کنم
گم شوم در اشک شاید مرگ را پیدا کنم
پای رفتن ده خداوندا من افتاده را
تا روم بیرون ز شهر و گریه در صحرا کنم
صورت من صفحه‏ی تاریخ غم‏های علی است
می‏سزد تا عمر دارم گریه بر مولا کنم (حاج غلامرضا سازگار)
حالا امشب ما اومدیم از خانوم تشکر کنیم. به خاطر این همه رنجی که کشید تا دین خدا سالم به دست ما برسه. آخه:
ما ولای علی از فاطمه آموخته‏ایم
شکر لله که این از نعم فاطمه است
روضه‏ی حضرت زهرا (س) خیلی سنگینه؛ من هیچ وقت نمی‏تونم این روضه رو مکشوف بخونم. فقط این شام غریبان، می‏خوایم به دختر پیغمبرمون بگیم: «دستتون درد نکنه». همون دستی که تازیانه خورد!
دلم از خون شده دریا و چشمم چشمه‏ی جویی
خدا را تا بگریم بیشتر، ای اشک! نیرویی
قد خم گشته در پای سرشک خود بدان مانم
که سروی قامتش در هم شکسته بر لب جویی
به خون دیده بنویسید بر دیوار این خانه
که این‏جا کشته راه ولایت گشته بانویی
مدینه ثبت کن این را که در امواج دشمن ها
حمایت کرد از دست خدا بشکسته بازویی (حاج غلامرضا سازگار)
امیرالمؤمنین علیه السلام داره آخرین نفس های دلگرم کننده‏ی تنها یاورشو می‏بینه. انگار فاطمه تو این نگاهای آخر هم با مولا هم‏دردی می کنه:
اگر زردم، اگر خشکم، درخت رو به پاییزم
تمام برگ هایم را به پاهای تو می ریزم
چه جذاب است دریای پر امواج نگاه تو
بیا بنشین کنار من که از شوق تو برخیزم (علی‏اکبر لطیفیان)
علی (ع) می بینه که درهای بهشت به روی فاطمه‏ش باز شده‏ن:
بر مشامم می‏رسد از بوی تو بوی بهشت
با تو غبطه می‏خورد بر خانه‏ام کوی بهشت
ای کبوتر میل پروازت از این لانه ز چیست؟
زود می‏بندی چرا بار سفر سوی بهشت؟
تو بهشت مصطفی بودی، چه می‏گوید اگر
بیند آثار جنایت مانده بر روی بهشت
قطره های خون تو چون ریخته در کوچه ها
هر نسیمی می‏وزد آن جا دهد بوی بهشت (جواد حیدری)
کم کم حسنین و زینبین علیهم السلام باید خودشونو برای وداع و تشییع شبانه آماده کنند. وای مادرم!
گل پژمرده از بیداد، مادر!
ستم آخر به بادت داد، مادر!
شب تاریک و تشییع جنازه
مرا کی می رود از یاد؟ مادر! (احمد قربان‏نژاد)
الا لعنه الله علی القوم الظالمین. و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون




موضوعات مرتبط:

به‌تاریخ دوشنبه 87/2/30 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم