کبوتر حرم خاطرات خدمت در حرم امامرضا علیهالسلام
|
|
بهتاریخ جمعه 90/5/28 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه
از قرائتی گچ و تخته سیاه تا qaraati.net همان طلبه بذله گو و خنده رو و ساده گو باقی مانده است. نسبت به ده سال پیش که در عمره دیدمش، لاغرتر شده و به ظاهر، ناخوش احوال تر. تقریباً به زحمت راه می رود و شکسته تر از تصویری است که در تلویزیون می بینیم. دنبالم بیا... بهتاریخ یکشنبه 90/5/23 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه از خادمی که چوب پر زرد به دست دارد، می پرسد: «آقا! صحن هدایت کجاست؟» کارتی هم در دست دارد که رویش با خط خوش از «ولایتمدار گرانقدر» دعوت شده است تا در ضیافت افطاری امام مهربان شرکت کند. زائر، اهل مشهد خودمان است، ولی حرم امام رضا (ع) - هزار ماشاءالله - آن قدر بزرگ شده است که حتی مشهدی ها هم صحن های جدیدش را پیدا نمی کنند. نزدیک غروب حرم، همراه با خیل زائران دعوت نامه به دست، به سوی صحن هدایت می روم و با استقبال خادمانی مهربان روبه رو می شوم که چوب پر قرمز به دست دارند. دعوت نامه ها کنترل می شود و چند قدم آن طرف تر، دستگاه بارکد خوان با چشمکی اطلاعات کارت را وارد لپ تاپ ها می کند. در گوشه ای وسایل وضو مهیاست و خادمان، مهمانان افطاری حضرت را به سمت صف های نماز جماعت راهنمایی می کنند.دنبالم بیا... بهتاریخ دوشنبه 90/5/17 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه
در ساعت استراحت خدمت در حرم امام رضا (ع)، دنبالشان می گردم و پیدایشان نمی کنم. از صحن انقلاب که می گذرم، با خودم می گویم: چه بسا که همین الآن در صحن نشسته و در حال درد دل با آقا باشند. مهم نیست که تو پیدایشان نمی کنی، مهم این است که آقا می داند کجا نشسته اند، کلامشان را می شنود و سلامشان را جواب می دهد: دنبالم بیا... بهتاریخ یکشنبه 90/5/16 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه این پای پر از شوق سر کوی حسین (ع) از کرببلا آمدم و باقی ماند معمولاً هر زیارتی که می روم، ضمن دعا برای پدر و مادر و خانواده و بستگان، برای دوستان و آشنایان هم دعا می کنم و از خدا می خواهم آن ها را هم در ثواب زیارتم شریک کند: موضوعات مرتبط: بهتاریخ یکشنبه 90/5/16 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه بیا نگار آشنا ای گل وفا حسین! باورم نمی شود که باز آقای شهیدان منت نهاده و به کوی خویش دعوتم کرده است. این بار حال و هوای دیگری دارم، که قرار است به نوعی خادم زائران اباعبدالله علیهالسلام هم باشم. موضوعات مرتبط: بهتاریخ چهارشنبه 90/4/22 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه از روزنهی غار حرا به سمت قبله که نگاه میکنی، تصویری از مسجدالحرام را در دوردست میبینی و بخشی از هتلها و مجتمعهای اطراف را. آن روزها که محمد (ص) جوان در این خلوت سکوت و تفکر به عبادت مینشست، اگر کسی توفیق نگاه کردن از آن روزنه را میداشت - که جز او و علی (ع) نوجوان کس دیگری نداشت - مسجدالحرامی محقرتر میدید و چند خانهی سادهی گِلی. اما چشمان جهانبین محمد (ص) همان روزها، امروز ما را میدید و دنیایی سراسر شوق به او را که روز به روز بیشتر مشتاق مکتب او میشوند. و تازه مسلمانانی را می دید که امروز با ما از معجزهی نگاه محمد (ص) و هدایت خود به دست رسول رحمت میگویند. موضوعات مرتبط: بهتاریخ چهارشنبه 90/4/8 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه
پای تو هر چند در زنجیر بود شهادت حضرت ابوالرضا (ع)، امام موسی بن حعفر (ع) را به محضر آقای مهربانم و همه ی شما دوست دارانشان تسلیت عرض می کنم. در شب شهادتشان توفیق نوکری داشتم و یاد همه تان بودم. این شعر و این روضه هم در همین حال و هوا نوشته شده اند. التماس دعا موضوعات مرتبط: بهتاریخ سه شنبه 90/4/7 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه
رد قطرات خون را در کوچه ها گرفت تا رسید به «اسود». دید دست راست بریده اش را در دست چپ گرفته و دارد به سوی خانه می رود. «ابن الکواء» - از خوارج کوفه - از خدا می خواست با چنین صحنه ای رو به رو شود تا بتواند از آب گل آلود ماهی بگیرد. به اسود گفت: دستت را چه کسی بریده است؟ دنبالم بیا... بهتاریخ چهارشنبه 90/3/25 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه برای «هادی» جامعه بودن باید «جامع» بود و «کبیر»، و چه کسی جز تو و پدران و فرزندان طاهر و مطهرت، این ها را یکجا در خود دارد؟ که انسان کامل باشد و نشان کمال؟ تنت هر چند در گودال افتاد موضوعات مرتبط: بهتاریخ دوشنبه 90/3/16 بهقلم احمد عبدالهزاده مهنه |