کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

چند روزی بود که زانوی پام به شدت درد می‏کرد؛ طوری که به سختی راه می‏رفتم. توی مسیر حرم با خودم گفتم: خدایا! با این درد پا چه جوری خدمت کنم؟
از بست شیخ طوسی (ره) وارد شدم و ایستادم که سلام بدم:
السلام علیک یا سیّدی و مولای یا علیّ بن موسی الرضا؛ بأبی انت و امّی و نفسی و اهلی و مالی؛ و لا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم.
راه افتادم، از درد پا خبری نبود و دیگه هم سراغم نیومد!




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ سه شنبه 88/2/15 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

1. می‏پرسند: چطور این افتخار نصیبت شد و توفیق نوکری آقا رو بهت دادن؟ خیلی پی‏گیری کردی؟ چند سال توی نوبت بودی؟ پارتی داشتی؟ دنبالم بیا ...


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت

به‌تاریخ دوشنبه 88/1/24 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

از دهنم پرید و به اون رفیق پیشنهاد کردم فردا (دوشنبه که من تعطیل بودم و مجرّد) بریم ییلاق‏های اطراف مشهد (طرقبه، شاندیز و ...) و غذا رو بیرون بخوریم. اون هم از خدا خواست. تازه یادم افتاد که آخر برجه و کف‏گیر به ته دیگ خورده! دنبالم بیا ...


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت

به‌تاریخ دوشنبه 88/1/24 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

دیشب توی حرم امام رضا علیه السلام بارون قشنگی باریده بود و کف صجن ها رو خیس کرده بود. دم دمای اذان صبح، با همکارم قرار گذاشتیم که اول اون بره برای نماز صبح و بعدش، من. برای همین، پُست خودم رو در بست امام جواد علیه السلام ول کردم و رفتم ورودی باب الجواد (ع) ایستادم. دنبالم بیا ...


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت

به‌تاریخ دوشنبه 87/12/12 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

 

خیلی‏‌ها ازم می‏‌پرسن: شده تا حالا توی حرم امام‌رضا(ع)، معجزه‏‌ای از حضرت ببینی؟

لازم نیست حتماً به‌چشم ببینیم که خدا به آبروی آقا، مثلاً، مریضی رو شفا داده. همین که بعد از زیارت امام‌رضا(ع) حالت دگرگون می‌‏شه و «مقلّب‌القلوب»بودن خدا رو می‌‏چشی، خودش معجزه‌‏ست. با این حال قصد دارم از این به بعد، اتفاقات معجزه‌‏آسایی رو که توی حرم می‌بینم، این‏جا بنویسم.

امسال، صبح روز ولادت امام‌رضا(ع)، یکی از هم‏سفرای کربلا، برای مشهد پرواز داشت. روز ولادت، دوشنبه‏‌ی سردی بود و من داشتم برای نوکری، به‌سمت حرم می‌‏رفتم. به اون دوست عزیز تلفن زدم ببینم کی می‌‏رسه. با صدایی پر از حسرت جواب داد که به‌خاطر بدی هوا، پرواز لغو شده و نمی‌‏تونه بیاد. دلش، مثل صداش، گرفته بود. با یک دنیا التماس ازم خواست دعا کنم آقا هرچه زودتر اون رو بطلبه.

یکشنبه‏‌ی این هفته آقا طلبید و رفیق ما مسافر مشهد شد. همون شب، من کشیک بودم. (حدود دو ماهه که یکشنبه‏‌شب‏‌ها حرم می‏‌رم.) اومد محل کار من و شب با هم رفتیم حرم. شب‌‏ها، همون اول که وارد می‏‌شیم، ژتون غذای حضرت، که خیلی‏‌ها آرزوی خوردنش رو دارن، رو بهمون می‏‌دن. ژتون رو که گرفتم، با شرمندگی به دوستم گفتم که من فقط یه سهمیه دارم و باید همون یه غذا رو با هم بخوریم. (البته همون رو هم، به‌خاطر قوانین پیشرفته‏‌ی آستان قدس، باید قاچاقی! از مهمان‌‏سرا (غذاخوری حرم) بیرون می‌‏آوردم.)

توی این ایام، مأموران مهمان‌‏سرا به‌طور تصادفی میون هیئت‏‌ها می‌‏رن و بهشون دعوت‏‌نامه‏‌ی صرف غذای حضرت می‏‌دن. اون شب، ما مأمور شدیم که برای کنترل دعوت‏‌نامه‌‏ها، ورودی صحن قدس به گوهرشاد بایستیم. زائرای حضرت، از دورونزدیک، که معمولاً از صبح مشغول عزاداری و عرض‌ادب بودن، باید دو ساعتی توی گوهرشاد می‏‌نشستن و از سخنرانی و مداحی بهره‌‏مند می‌‏شدن. چند نفر از زائرا، غالباً پابه‌سن‌گذاشته‌‏ها، که حوصله‏‌ی این‌همه انتظار رو نداشتن، از خیر غذا گذشتن و وسط مجلس اومدن بیرون. یکی‌‏شون که حسابی عصبانی شده بود، با دلخوری از کنارم رد شد، دعوت‏‌نامه‌ی خودش رو کف دستم گذاشت و غر زد: نخواستیم!

دعوت‏‌نامه رو به دوستم دادم و محو چشم‏‌های پر از اشکش شدم که مبهوت دعوت ناگهانی آقا شده بود.




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ چهارشنبه 87/12/7 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

دیروز یه بنده‏خدای خوش‏روزی به پُستم خورد.

منتظر تاکسی بودم که برم حرم که یه پراید جلوی پام بوق زد و ترمز. چون عجله داشتم، بی‏معطلی سوار شدم و دیدم که راننده، یه خانوم جوونه که یه آقا رو صندلی جلو و دو تای دیگه رو (بجز من) عقب سوار کرده. یه موسیقی آن‏چنانی هم گذاشته بود و محض خالی نبود عریضه، شالی هم روی سرش انداخته بود. (البته نمی‏خوام درباره‏ش حکم صادر کنم؛ شاید اصلاً ایشون مسلمون نبوده.)

به میدون شهدا که رسیدیم، مسیر حرم به خاطر شلوغی روز «دحو الارض» بسته بود؛ چون بالاترین اعمال این روز، به نقل صاحب مفاتیح، زیارت امام رضاست. خانوم راننده پرسید که چرا اجازه نمی‏دن سمت حرم بریم. آقایی که جلو نشسته بود، گفت: چون امروز دحو الارضه. خانوم جوون با تعجب پرسید: چی‏چی ارض؟ و آقا توضیح داد که امروز همه می‏رن زیارت امام رضا علیه السلام.

توی حرم موقع زیارت، یاد اون راننده افتادم. تحسینش کردم که به خاطر نیاز مالی به کسب حلال رو آورده و دعا کردم خدا بی‏نیازش کنه.

و توی کف لطف خدا در حق اون خانوم بودم که روزی‏ش کرده بود یه بنده‏ی بی‏مقدار، روز زیارتی امام رضا (ع) توی حرم حضرت براش دعا کنه. روزی رو می‏بینی؟!




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ سه شنبه 87/9/5 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

می‏خواهی وارد حرم امام رضا علیه السلام شوی، به احترام می‏ایستی که اجازه‏ی ورود بگیری:
اللّهم انّی وقفت علی باب من ابواب بیوت نبیّک محمّد صلواتک علیه و آله
و قد منعت النّاس ان یدخلوا الا باذنه
فقلت: «یا ایّها الّذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النّبیّ الا ان یؤذن لکم»
خدایا! خودت گفتی کسی بی‏اجازه وارد خانه‏ی پیامبرت نشود؛ خانه‏ی فاطمه - علیها السلام -
 خانه‏ی پیامبرت نبود؟ اجازه گرفتند و وارد شدند؟ در زدند یا بر در زدند؟ با ادب و احترام وارد شدند؟!




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ شنبه 87/9/2 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

دیشب از حرم تماس گرفتند که امروز صبح، ساعت 10 مراسم شکرگزاریه. هر سال، 10 تا 17 شوّال رو به مناسبت سال‏روز ورود آقا امام رضا علیه‌السلام به خراسان، «هفته‏‌ی شکرگزاری خدمت در بارگاه منوّر رضوی» می‏گن و برنامه‏هایی با حضور خدّام برگزار می‏کنن. امروز که به خاطر بیماری نتونستم شرکت کنم، ولی یادم اومد که پارسال در چنبن ایّامی، مشکلی فکری داشتم که خیلی اذیتم می‏کرد. ولی اون روز دوشنبه، هنوز چند دقیقه‏ای از نشستنم توی «دار الحکمة» برای مراسم نگذشته بود که با خوندن مدّاح و یادآوری نعمت عظیم نوکری این درگاه، اشکم به راه افتاد و مشکلم در جا حل شد. یادم اومد که بازم شرمنده‏ی لطف امام رضا (ع) شدم ...
ممنونتم خدا به خاطر این نعمت بزرگ و امیدوارم هیچ وقت این توفیق رو ازم نگیری.
الحمد لله الّذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا ان هدانا الله.




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ جمعه 87/7/26 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

امروز، با این‏که دوشنبه‏ بود و روز پر زدن من تو حرم آقا، روز تلخی بود؛ چون به خاطر عمل جراحی که داشتم، نه خودم تونستم خدمت امام رضا علیه‌السلام باشم و نه خانومم، که این چند روز باید مثل یه بچه تر و خشکم کنه.
اما از دیروز بگم که قبل از رفتن به بیمارستان، صبح زود با هم رفتیم حرم. رفتم طرف ضریح و چون فرصت نبود، شروع کردم به خوندن «امین الله». این بار، حمّال حاجات دیگران نبودم و پرونده‌ی خودمو برده بودم خدمت آقا که نظر لطفی بکنه. از فرازهای اول این زیارت زیبا گذشتم تا رسیدم به قسمتی که امام سجاد (ع)، معلّم امین الله به ما شیعه‏ها، گونه‏ی مبارکشو روی قبر مطهّر امیر المؤمنین (ع) می‏ذاره و از خدا حاجت می‏خواد:
اللّهم فاجعل نفسی مطمئنّة بقدرک، راضیة بقضائک ...
در اوج گریه و توسل، این دو تا جمله عجیب آرومم کرد. حاجتمو با الحاح می‏خواستم، اما می‏گفتم: خدایا! منو به قضا و قدر خودت راضی و آروم کن. هر چی شد، شد.   
بی‏خود نیست وقتی از حرم بیرون می‏آی، احساس آرامش و سبکی و راحتی می‏کنی. این‏جا حرم امام رضاست؛ آرامشگاه. 




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ دوشنبه 87/7/22 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

دیشب توفیقی اجباری دست داد تا شب سنگین نوزدهم ماه رمضون - ضربت خوردن امیر المؤمنین علی علیه السلام - توی حرم پسرش علی بن موسی الرضا(ع) باشم. از عصر به بعد، پیامک‏بارون شده بودم که: التماس دعا. کشیک ما بعد از نماز مغرب و عشا شروع می‏شد. نماز صحن آزادی که تموم شد، با خودم فکر می‏کردم که خدا توفیق داده در بهترین زمان‏ ممکن، تو بهترین مکان روی زمین باشم و برای بهترین بنده‏ی خدا گریه کنم. این فکر، اشک شوق و شزمساری‏مو جاری کرد. تو لحظاتی که می‏شد سیمم وصل بشه - چون در سایر لحظات باید اوضاعو کنترل می‏کردیم - از خدا برای همه‏ی ملتمسین دعا، بهترین‏ها رو خواستم؛ به‏خصوص وقت گفتن «بعلی بن موسی» که همه به احترام امام رضا(ع) بلند می‏شن و رو به ضریحش می‏ایستن.
شما هم منو تو این شبای باقی‏مونده فراموش نکنید.
پ.ن. نگاه هنرمندانه‏ی دوست عزیزم محسن بخشنده، عکاس روزنامه‏ی خراسان و کلی خبرگزاری تو مشهد، رو به مراسم دیشب حرم، این‏جا ببینید.




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ شنبه 87/6/30 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم