سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

کبوتر گنبد طلاتم...

هر هفته دوشنبه‌ها برای من حال‌وهوای دیگری دارد، چه برسد به این‌که سیزده رجب هم باشد.

هر سال سیزده رجب برای من حال‌وهوای دیگری دارد، چه برسد به این‌که دوشنبه هم باشد.

*****

وارد صحن آزادی شدم و دفترش را پیدا کردم. معرفی‌نامه را به دستش دادم تا روز خدمتم را تعیین کند و مُهر نهایی را بزند؛ هر چند مهر نهایی را کس دیگری زده بود. گفت: «فقط دوشنبه جا داریم.» گفتم: «نمی‌شود روز دیگری بنویسید؟ اول یا آخر هفته؟» گفت: «فقط دوشنبه.» و دوشنبه شد روز بهشتی من.

*****

سیزده رجب سال 83، دو هفته پیش از جشن عروسی‌مان، دوشنبه بود و اولین روز خدمت من در حرم مطهر علی بن موسی الرضا علیهما السلام. دوشنبه‌ی این هفته، هشت‌ساله شدم!




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ چهارشنبه 91/3/17 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

تا به حال لذت‌های زیادی در حال خدمت به زائران علی بن موسی الرضا - علیهما السلام - چشیده بودم؛ لذت دیدن لبخند رضایت؛ لذت کشیدن چوب‌پر روی سر بچه‌ها؛ لذت هل دادن ویلچری که زائر خسته، ناتوان یا بیماری را به آغوش امامش نزدیک می‌کند و... .

لذت دیشب، شب میلاد تک‌پسر امام رضا علیه‌السلام، اما برایم تازگی داشت. پیشنهاد کشیک فوق‌العاده‌ی شب ولادت امام جواد علیه‌السلام را با جان و دل پذیرفتم؛ کجا بهتر از این‌جا، شب میلاد، شب جمعه، ماه رجب؟!

اما لذت دیشب برای این‌ها نبود، که این‌ها هم خود لذتی دارد. لذت را وقتی احساس کردم که دیدم بعد از نماز عشاء در رواق امام خمینی(ره) روبه‌روی زائران آقا تا کمر خم شده‌ام تا بتوانند شیرینی جشن میلاد ابن‌الرضا(ع) را راحت بردارند. لذت خم شدن طعمی تازه داشت، طعم تواضع در برابر مهمانان مهربانی.

دیشب کشیک فوق‌العاده، فوق‌العاده بود!




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ جمعه 91/3/12 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه


عکس تزئینی است
قبل از رفتن به حرم برای خدمت هفتگی، وارد بازار ... شدم تا به رسم تقریباً همیشگی، جیب‌هایم را پر از شکلات کنم برای زائرانی که با همین مهربانی ناقابل، سرشار از شکر و شادی می‌شوند و دلشان با امام رئوف بیشتر گره می‌خورد. شکلات‌ها را به‌دقت بررسی می‌کردم تا مبادا جنس نامرغوب، کام زائر امام رضا علیه‌السلام را بیازارد. صاحب‌مغازه که از دقت من ناراحت شده بود، مشهدی‌بازی درآورد و لهجه‌ی شیرین‌مان را به این طعنه آلود: «حالا چند تُن مِخِن حاج آقا؟»
 با دل‌خوری شکلات را سر جایش انداختم و بیرون آمدم. در دلم خطاب به آن مغازه‌دار گفتم: «این شکلات قرار بود لبخندی بر لبان زائر آقا بنشاند. چند تُن توفیق داشت نصیبت می‌شد؛ خودت نخواستی!»
در همین حال‌وهوا:



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ یکشنبه 91/3/7 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

طرح از محمود نقوی

پشت به دیوار باران‌خورده‌ی صحن انقلاب، روبه‌روی پنجره‌فولاد و گنبد طلا، نگران چشمه‌ی چشم‌هایم ایستاده بودم که در پایان خدمت هفتگی، آن هم در ایام فاطمیه، خشکیده بود. زیارت امین‌الله «منتخب ادعیه و زیارات» به ابتدای صفحه‌ی سوم رسیده بود و من همچنان منتظر اشک بودم که «و اعلام القاصدین الیک واضحة» دلم را به کوچه‌های مدینه کشاند. خدایا! هر کس که آهنگ تو کند، نشانه‌هایش آشکار است. هر کس در کوچه‌های مدینه به دنبال تو بگردد، گذارش به خانه‌ای خواهد افتاد که «سد الابواب الا بابه». رسیدن به این خانه، نشانی نمی‌خواهد؛ خانه‌ی فاطمه - سلام‌الله علیها - را راحت می‌شود شناخت، از در سوخته‌اش!




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌هاخاطرات خدمت
به‌تاریخ دوشنبه 91/2/4 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

اذن دخول حرم امام رضا علیه‌السلام

یا امام رضا (ع)!
امروز
بار دیگر بر آستان حرمت
اذن دخول
با روضه‌ی مادرت
عجین شد
آجرک الله فی مصیبة امّک الصدیقة الشهیدة!




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌هاخاطرات خدمت
به‌تاریخ پنج شنبه 91/1/17 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

السلام علیک یا أخت ولی الله

دیشب بعد از خدمت جبرانی - که از حسن اتفاق با شب وفات حضرت فاطمه‌ی معصومه سلام الله علیها هم‌زمان شده بود - در رواق دارالحجة (عج) روبه‌روی تابلویی نشستم که نزدیک‌ترین مکان به قبر اصلی امام رضا علیه‌السلام را نشان می‌دهد. بعد از زیارت «امین الله»، مفاتیح را ورق زدم تا به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها برسم و از همان‌جا به آستانش توسل کنم. این بار در زیارتش، این جمله توجهم را جلب کرد: «اللهم و رضاک و الدار الآخرة» خدایا! رضای تو را می‌خواهم و خانه‌ی آخرت را.

رضای تو؛ رضای تو، امام رضاست. رضای تو را می‌خواهم.




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ شنبه 90/12/13 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

 

ایوان طلای صحن آزادی

از برابرم رد شد و داخل رواق شیخ حر عاملی (ره) - ورودی رواق دارالحجة (عج) از بست شیخ حر عاملی (ره) - سرکی کشید، اما وارد نشد. آن روز من را آن‌جا کاشته بودند تا مراقب باشم غیر از زوج‌های جوان دانشجو که برای مراسم می‌آیند، کسی وارد رواق نشود. پیرزن دوباره برگشت و باز سرکی کشید. احساس کردم دارد دنبال چیزی یا حایی می‌گردد. نگاهم را متوجه‌اش کردم تا اگر احساس خجالت می‌کند، راحت بتواند سئوالش را بپرسد. از بالا بردن دست‌ها به حالت تکبیرة‌الاحرام و نشان دادن دو انگشت، فهمیدم می‌خواهد دو رکعت نماز بخواند. با چوب‌پر اشاره کردم که باید به رواق اصلی برود. ولی او اصرار داشت در کنار جوان‌ترها نمازش را بخواند. شاید یاد جوانی‌اش افتاده بود!

 مزاحمش نشدم؛ آخر او هم مزاحمتی نداشت. نفهمیدم عاقبت نمازش را کجا خواند. فقط در دلم به‌ش گفتم: «زبان بی‌زبانی تو را من نمی‌فهمم؛ آقا که می‌فهمد. برو پیش امام رضا - علیه‌السلام - و با خودش حرف بزن. او جوابت را به زبان خودت می‌دهد. تو هم زبان او را خوب می‌فهمی. خوشا به حال تو با آن درد دل‌هایی که بی هیچ کلامی به محضر آقا می‌بری.»




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ جمعه 90/12/12 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

صحن گوهرشاد

در ایوان مقصوره‌ی مسجد گوهرشاد، رو به گنبد نشسته بودم و داشتم قرآن می‌خواندم. نگاهم به مردی افتاد که به چشم ظاهربین من، چندان اهل معرفت نبود و داشت چند قدم آن طرف‌تر، با دوستش از شیخ بهاءالدین (ره) می­‌گفت. با خودم گفتم: «چه اظهار فضلی هم می‌کند! آخر تو را با شیخ بهائی (ره) چه‌کار؟» شرمنده شدم وقتی که نکته­‌ی ناب آخر حرف‌هایش را شنیدم: «این همه علما و بزرگان در حرم دفن شده­‌اند و هر کدام برای خودشان یلی هستند. ولی در کنار آفتاب وجود علی بن موسی الرضا (ع)، چراغ موشی هم به حساب نمی­‌آیند».




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ یکشنبه 90/11/16 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

صحن جامع رضوی

داشتم چوب‌پر به دست، در قطعه‌ی 3 - محوطه‌ی بین ورودی رواق امام خمینی (ره) و حوض کنار پارکینگ 2 - قدم می‌زدم و زائران آقا را تماشا می‌کردم. با خودم گفتم: «این همهزائر این‌جا می‌آیند و می‌روند و همکاران من از کنار همه بی‌اعتنا می‌گذرند. ولی من با تعمق نگاه می‌کنم و در همین رفت و آمدهای ساده، چه چیزها می‌بینم و می‌نویسم.» همین طور داشتم برای خودم نوشابه باز می‌کردم که ناگهان به خودم آمدم: «خاک بر سرت! اگر قرار باشد درست ببینی، باید حرم آقا را قطعه‌ای از بهشت ببینی؛ قطعه‌ای از بهشت، همان طور که جدش رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - فرموده است.»




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ شنبه 90/11/15 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

گنبد زیبای حرم امام رضا (ع) غرق در نور

سرانجام میلاد امام رضا علیه‌السلام فرا رسید. دیشب که در حرم افتخار نوکری و توفیق زیارت داشتم، می‌دیدم که گویا این‌همه زائر یک سال منتظر چنین شب و روزی بوده‌اند تا بیایند و با آقایشان درددل کنند. زیباترین صحنه‌ای که دیشب دیدم، نه چراغانی بود و نه طلاباران گنبد و گلدسته و ایوان و نه ... بلکه همین درددل کردن‌ها بود که به نظرم چیزی بالاتر از حاجت خواستن است. دیشب، شب ظهور معجزه‌ی مکرر آقا بود: که خسته و دل‌تنگ و دل‌شکسته بیایی و بانشاط و راضی و خوشحال برگردی. عیدتان مبارک. به یاد همه‌تان بودم و به نیابتتان به آقا سلام دادم.

پ.ن. صحنه‌های چراغانی اطراف حرم را اینجا و اینجا ببینید.




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌هاخاطرات خدمت
به‌تاریخ یکشنبه 90/7/17 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم