شکلاتها هم خوشبخت میشوند اگر سرنوشتشان به حرم امامرضا(ع) گره بخورد.
داشتم میرفتم حرم که سر راه، پسرعمه را دیدم. همان اول احوالپرسی، شکلاتی از جیبش درآورد و تعارف کرد. گرفتم و در جیبم گذاشتم، لابهلای «شکلاتهای حرمی». بعد، مُشتی از آن شکلاتهای متبرک بهش دادم که هم خودش بخورد و هم برای خانواده ببرد.
هنوز از ورودی شیخ طوسی وارد حرم نشده بودم که چادرمشکی دخترکوچولو چشمم را گرفت. نمیشد از کنار آن صحنه بیشکلات گذشت. دستم را که از جیب درآوردم صحنهی جالبی دیدم: از بین یک مشت شکلات حرمی، شکلات پسرعمه خودش را به دستم رسانده بود.
چه شکلات خوشبختی! اولین شکلات خادمانهی این هفته، آنهم شب میلاد امامهادی(ع).
در همین حالوهوا:
موضوعات مرتبط:
برچسبها: خاطرات خدمت