سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کبوتر حرم
 
خاطرات خدمت در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ

بارش برف در حرم امام رضا علیه‌السلام - ششم دی 1391

دلم گرفته بود از این زمستان دل‌گیر، که با برف و سوز سرمایش نمی‌گذارد چشم ما نوکران به دیدار زائران دورونزدیک آقایمان روشن شود؛ که نمی‌گذارد با دیدن زائران بیشتر در صحن‌های حرم امام رضا علیه‌السلام، مثل همیشه احساس نوکری کنیم؛ که نمی‌گذارد زائران دردمند، درددل‌های نگفتنی خود را به محضر امامشان بیاورند.

دلم گرفته بود؛ اما پایم که به داخل رواق‌ها رسید، دیدم آغوش گرم امام رئوف، زائران بسیاری را در خود جای داده است. دیدم که نمی‌شود صحن‌وسرای خلوت آقا را نشان بی‌اعتنایی و بی‌وفایی شیعیان به امامشان دانست؛ دیدم که آغوش گرم امام(ع) همیشه به‌روی شیعیان گشوده است؛ بگذار چشم دشمنان کوردل، کور شود از این عزت جاودان امامت.

در همین حال‌وهوا:

خیرالعمل!

یک برف و هزار حرف

شال‌گردن

پ.ن. عکس‌های بیشتر از بارش برف در حرم آفتاب را این‌جا ببینید.




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ شنبه 91/10/9 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

چند لحظه بعد از بیرون آمدن از حرم امام رضا علیه‌السلام و شکر خدا و تشکر از آقا به خاطر توفیق خدمت این هفته، صندلی اول اتوبوس خط دوازده، مرکب بازگشتم به خانه شده بود که چشمم به جوانی در صندلی کنارم افتاد که داشت با بیانی خیلی شیک و باکلاس به یک خانم زائر آدرس می‌داد: «تا چهارراه خیام بالای بیست ایستگاه مانده است.» با یک حساب سرانگشتی دستم آمد که نباید تا چهارراه خیام این‌همه فاصله باشد. به جوان گفتم: «فکر نکنم بیست ایستگاه مانده باشد.» با اعتمادبه‌نفس کامل گفت: «چرا آقا. بیا بشماریم.» «چهارراه شهدا، میدان شهدا»ی من را قطع کرد و قاطع گفت: «نه آقا! الآن خودم برایتان می‌شمارم: یک، دو، سه ... هشت. هشت‌تاش را که من شمردم». گفتم: «ولی تا بیست‌تا هنوز خیلی مانده!» جواب داد: «نه دیگر! نُه، ده، یازده. یازده‌تاش را که من شمردم. حتماً بالای بیست‌تاست.» پاپیچش نشدم، به‌ویژه وقتی که از رفتارهای بعدی‌اش فهمیدم اساساً تعادل درست‌وحسابی ندارد.

با خودم ایستگاه‌ها را یکی‌یکی، و محض احتیاط دو-سه بار، شمردم و دیدم با احتساب نقاطی که راننده از سر لطف، شاید خارج از ایستگاه هم نگه دارد، تا مقصد آن خانم زائر، دوازده ایستگاه فاصله است. با خودم گفتم: «اگر آن خانم بر اساس حرف این آقا خیالش راحت باشد و چند ایستگاه بعد از مقصد پیاده شود، آن هم این موقع شب، تکلیفش چیست؟» دیدم بعضی‌ها چه راحت آدرس عوضی می‌دهند و یادم آمد از کسانی که در عرصه‌ی معارف هم آدرس عوضی می‌دهند و خیلی از مردم باور می‌کنند.

آدرس عوضی می‌دهند ها! حتی در چندقدمی حرم امام رضا(ع)؛ حتی توی حرم امام رضا(ع)!




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ سه شنبه 91/9/14 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

عکس از مسعود نوذری

روپوش همیشگی کنار می‌رود و ضریح، شال مشکی بر سر می‌کند. پرچم سبز گنبد پایین می‌آید و پرچم سیاه سربرمی‌افرازد. نقاره‌خانه از نواختن بازمی‌ایستد تا کوس عزای حسین(ع) برپا شود. و کتیبه‌های عزای محرّم، مُحرِمان سیاه‌پوش را مَحرم حرم امام رضا(ع) می‌کنند و بانگ برمی‌آورند:

آفرینش ز غبار قدم توست حسین(ع) 

آسمان سایه‌نشین علم توست حسین(ع)

سفر عشق بنازم که در این راه خطیر

طفل شش‌ماهه‌ی تو هم‌قدم توست حسین(ع)  دنبالم بیا...


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌ها

به‌تاریخ یکشنبه 91/9/12 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

منطقه غدیر خم در عصر کنونی

دیگر نمی‌توانست لذتی بالاتر از این تصور کند که بنشیند، زانوانش را در بغل بگیرد و زل بزند به نقطه‌ای که محمد(ص) و علی(ع) در کنار هم ایستاده‌اند. چه‌قدر به هم می‌آمدند این دو نور! و چه روشن بود چشم «مهران» که هردو را هم‌زمان در قاب خود قرار می‌داد: دنبالم بیا ...


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌ها

به‌تاریخ چهارشنبه 91/8/3 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

تصویری از محل کنونی منطقه غدیر خم

«مهران» راه بهتر شناختن محبوبش را خوب پیدا کرده بود. به‌جز گوش جان سپردن به مدایح مدام پیامبر(ص) از علی(ع)، تا فرصتی می‌یافت سراغ رفقای تازه‌اش می‌رفت تا فضایل علی(ع) را از زبان نزدیک‌ترین یاران او بشنود: سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، حُذًیفة‌بن‌یمان، «و حَسُنَ اُولئِکَ رَفیقاً». از لحظه شنیدن «یا علی! أنت بمنزلة الکعبة» از قول پیامبر(ص)، چشمان مهران، صفای سادگی کعبه تا مروه مروت علی(ع) و صفای صدق علی(ع) تا مروه مقام کعبه را به سعی می‌پیمود. حالا تنها دل‌نگرانی‌اش پایان حج و آغاز دوری از نبی(ص) و علی(ع) بود: دنبالم بیا ...


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌ها

به‌تاریخ سه شنبه 91/8/2 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

براى «مهران»، ایرانى تازه‌مسلمانى که به برکت پیام و نگاه على(ع) افتخار ایمان یافته و با قافله‌سالارى او همراه دوازده‌هزار تازه‌مسلمان دیگر از یمن آمده بود، همه‌چیز در شهر مکه تازگى داشت. یک نگاهش به جمال کعبه بود و نگاه دیگرش به کعبه‌ی جمال رسول خدا(ص) و على(ع) که همه‌جا سایه‌به‌سایه‌ی رسول(ص) می‌رفت و پا جاى پاى ایشان می‌نهاد. بیش از صدهزار مسلمان را می‌دید که در پى پیام‌آور خدا گرداگرد کعبه می‌گردند، سعى بین صفا و مروه به جا می‌آورند و پشت مقام ابراهیم(ع) به نماز می‌ایستند. این جمعیت پرشمار را اشاره‌ی لبان مبارک پیامبر(ص) در سرزمین وحى گرد آورده بود که مسلمانان براى همراهى با او در آخرین حج زندگانی‌اش به مکه بشتابند. از میان این‌همه مسلمان، تصویر گروهى اندک، بیش از دیگران بر چشم و دل مهران می‌نشست؛ چند تن که پیوسته بر گرد محمد(ص) و على(ع) می‌گردیدند. باز از میان این چند تن، یکى آشناتر می‌نمود؛ یارى باوفا و بی‌ریا که به عرب‌ها نمی‌مانست و اهل مدینه «سلمان» صدایش می‌زدند  .مهران، با یاد خاطرات حج وداع پیامبر(ص)، رو به مسلمانان یمن کرد و آهى کشید:  دنبالم بیا ...


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌ها

به‌تاریخ دوشنبه 91/8/1 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

علی ولی‌الله

خبری که پیک آورده بود، دل «نافع» را آرام کرد؛ نزدیک شدن کاروانی که به حساب معمول، باید سه-چهار روز پیش از این به سرزمین یمن می‌رسید. دل‌تنگی نافع برای دیدار رفیق ایرانی‌اش، او را به پیشواز کاروان کشانده بود: دنبالم بیا ...


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌ها

به‌تاریخ یکشنبه 91/7/30 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

ضریح مطهر امام رضا علیه‌السلام

امروز، 23 ذی‌القعده، روز شماست آقا جان! روز زیارتی، به قولی روز شهادت شما و موسم زیارتتان از دور و نزدیک است و زیارت یعنی دیدار. ما که دست ارادتمان به بالای بلند معرفت شما نمی‌رسد. امروز با آن‌چه که از خرمن معارف خودتان برگرفته‌ایم به زیارتتان می‌آییم. باشد که به برکت روز زیارتی، این زیارت‌ها روزی دیدار جمال معرفتتان را نصیبمان کند. دنبالم بیا ...


موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: مناسبت‌ها

به‌تاریخ چهارشنبه 91/7/19 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

دستم را کشیدم تا لب‌های ارادتمند پیرمرد زائر که متبرک به بوسه‌باران ضریح امام رضا علیه‌السلام بود، آلوده‌ی بوسه بر دست گنه‌کار من نشود. پیرمرد با نهایت اخلاص، ارادت خود را ابراز کرد و رفت. اشک در چشمانم حلقه زد و با خودم گفتم: «پابوس چه عبارت قشنگی است برای توصیف زیارت امام رضا(ع)! وقتی زائران برای دست‌بوسی نوکر ناقابلی از خیل خادمان حریم آقایشان خم می‌شوند، برای خود آقا باید از همان پابوس حرف زد. پابوس چه عبارت قشنگی است!»




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ دوشنبه 91/7/17 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه

صحن انقلاب اسلامی

برای رسیدن به بست شیخ حرّ عاملی(ره) و خدمت در کشیک فوق‌العاده روز میلاد آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام، باید از شلوغی صحن انقلاب می‌گذشتم. به حسب عادت همیشگی، هنگام عبور ذکر «یا الله» گرفتم تا ازدحام زائران سروسامانی پیدا کند: «آقاجون یا الله! خواهرم یا الله! بفرمایید تو(ی) مسیر نمونید. یا الله...» به احترام لباس نوکری، و نه به خاطر فضیلت آدمی که در آن خزیده بود، راه پیش رویم باز می‌شد و عبورم را آسان می‌کرد. سه جوان تهرانی هم از فرصت استفاده کرده و پشت سرم راه افتادند و «یا الله»گویان هی می‌گفتند: «حاج‌آقا! یا الله بگو ما هم رد شیم!» و خلاصه با این ترفند خودشان را خیلی زود تا ورودی صحن آزادی رساندند.

در آن قیامت ازدحام، یاد ازدحام قیامت افتادم و آرزو کردم در روزی که «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنهُم یَومَئِذٍ شَأنٌ یُغنیهِ»، پشت سر آقایمان امام رضا علیه‌السلام، راه برایمان باز شود و به پشتوانه‌ی پشت محکم ایشان ما هم اهل بهشت شویم.




موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: خاطرات خدمت
به‌تاریخ یکشنبه 91/7/9 به‌قلم احمد عبداله‌زاده مهنه
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان
لوگوی دوستان لوگوی دوستان لوگوی دوستان
نگاه‌های دیگر



بالای صفحه



اینجا خانۀ خودتان است. کبوتر حرم